کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ششدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ششدر
/šešdar/
معنی
۱. در بازی نرد، آن است که یکی از بازیکنان شش خانۀ جلو مهرههایش گرفته شده باشد و او با آوردن طاس شش نتواند مهرههای خود را حرکت دهد.
۲. [مجاز] عالم سرگشتگی و حیرت.
〈 ششدر فنا: [قدیمی، مجاز] دنیای فانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ششدر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (اِمر.) 1 - هرچیز دارای شش در و شش جهت . 2 - در بازی نرد چنان است که یکی از بازیکنان ، شش خانه مقابل مهره های حریف را گرفته باشد و او نتواند مهره های خود را حرکت دهد. 3 - (کن .) بسته بودن راه خروج و نجات .
-
ششدر
لغتنامه دهخدا
ششدر. [ ش َ / ش ِ دَ ] (ص مرکب ) هرچیز که دارای شش در باشد. (ناظم الاطباء). دارای ابواب سته . که شش در، او را باشد. (یادداشت مؤلف ). || که شش جهت او را باشد. (از ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) شش جهت را نیز گویند. (برهان ). || گاهی لفظ ششدر کنایه باشد...
-
ششدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ششدره› šešdar ۱. در بازی نرد، آن است که یکی از بازیکنان شش خانۀ جلو مهرههایش گرفته شده باشد و او با آوردن طاس شش نتواند مهرههای خود را حرکت دهد.۲. [مجاز] عالم سرگشتگی و حیرت.〈 ششدر فنا: [قدیمی، مجاز] دنیای فانی.
-
واژههای مشابه
-
سرای ششدر
لغتنامه دهخدا
سرای ششدر. [ س َ ی ِ ش َ / ش ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیاست به اعتبار شش جهت که بالا و پایین و پس و پیش و چپ و راست باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ششدری
لغتنامه دهخدا
ششدری . [ ش َ / ش ِ دَ ] (ص نسبی ) اطاق و خانه ای که دارای شش در باشد. (ناظم الاطباء). کنایه از خانه ٔ ششدر باشد. (برهان ). || (اِ مرکب ) دنیاو عالم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). کنایه از دنیا وعالم . ششدر تنگ . (از آنندراج ). رجوع به ششدر شود.
-
آشکو
لغتنامه دهخدا
آشکو. (اِ) آشکوب : وین چارطاق ششدر هفت آشکوی چرخ یک تابخانه ٔ حرم کبریای اوست .خواجو.
-
داوبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوبرگرد› [قدیمی] dāvbargard در بازی نرد، پذیرفتن پیشنهاد حریف در هنگام ششدر شدن مبنی بر اینکه هرکس ببازد مبلغ بیشتری از میزان قرارداد بپردازد.
-
عذراوش
لغتنامه دهخدا
عذراوش . [ ع َ وَ ] (ص مرکب ) مانند عذرا. مجازاً، زیبا صورت : سرمست عشق سرکشی خاکستری در آتشی در ششدر عذراوشی صد خون عذرا ریخته .خاقانی .
-
ششدربازی
لغتنامه دهخدا
ششدربازی . [ ش َ / ش ِ دَ ] (حامص مرکب ) آن بازی از نرد که حریف ششدر شده باشد. || تحیر و سرگردانی . || (اِ مرکب ) گیتی و عالم . (ناظم الاطباء) .
-
سراچه ٔ آدرنگ
لغتنامه دهخدا
سراچه ٔ آدرنگ . [ س َ چ َ / چ ِ ی ِ دَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی سرای سپنج که کنایه از دنیا باشد. (برهان ) (آنندراج ). سرای خاک و سرای ششدر از مترادفات آن است . (آنندراج ).
-
مقمرپیشه
لغتنامه دهخدا
مقمرپیشه . [ م ُ ق َم ْ م ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) قمارباز و به زعم بعضی از محققین تحریف مقامرپیشه . (آنندراج ) : آن مقمرپیشه را نازم که اومهره ام در عین ششدر می زند.باقر کاشی (از آنندراج ).
-
ماتخانه
لغتنامه دهخدا
ماتخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) هر خانه از شطرنج که در آن شاه مات شود. ماتگه : مگذار شاه دل به در ماتخانه درزین در که هست درد ز عزلت فرونشان . خاقانی .بیچاره آدمی که فرومانده است سخت در ماتخانه ٔ قدر و ششدر قضا.عطار.
-
مار نه سر
لغتنامه دهخدا
مار نه سر. [ رِ ن ُه ْ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نه فلک است . (برهان ). کنایه از فلک به لحاظ آنکه مجموع فلک نه طبق است . (غیاث ) (آنندراج ). یعنی فلک . (فرهنگ رشیدی ) : برو ترک این دار ششدر بگوی بیا دست از این مار نه سر بشوی .خواجو.