کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شش
/šeš/
معنی
عدد ۶؛ بعد از پنج.
〈 ششوبش:
۱. در بازی نرد، نشستن یک طاس با شش خال و طاس دیگر با پنج خال.
۲. [مجاز] فرورفتن در فکر و خیال و بهت و حیرت.
〈 ششوپنج:
۱. در بازی نرد، ششوبش.
۲. [مجاز] قمار.
۳. [مجاز] هرچیزی که در معرض تلف باشد؛ ششپنج.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جگرسفید، ریه
دیکشنری
hexa-, six, lung, sex-
-
جستوجوی دقیق
-
شش
واژگان مترادف و متضاد
جگرسفید، ریه
-
شش
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ په . ] (اِ.) عدد اصلی بین پنج و هفت .
-
شش
فرهنگ فارسی معین
و پنج بازی ( ~ .) (حامص .) 1 - قمار - بازی . 2 - حیله گری .
-
شش
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ په . ] (اِ.) ریه ، جگر سفید، دستگاه تنفسی در انسان و اغلب حیوانات .
-
شش
لغتنامه دهخدا
شش . [ ش َ / ش ِ ] (عدد، ص ، اِ) صفت توصیفی عددی ؛ دو دفعه سه . (ناظم الاطباء). عدد پس از پنج و پیش از هفت . ست . سته . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «6» است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ آن «و» باشد قدما آن را به فتح اول تلفظ می کرده اند و امروز به کسر ت...
-
شش
لغتنامه دهخدا
شش . [ ش ُ ] (اِ) ریه و سل و یکی از احشای محتوی در سینه ٔ انسان و دیگر حیوانات که آلت عمده ای است مر عمل تنفس را و قدمای از اطبا آن را بادزن و مروحه ٔ دل می دانستند. (ناظم الاطباء). نام عضوی است درون سینه که به هندی پهیپرا گویند. (غیاث اللغات ). چیزی...
-
شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šaš] (ریاضی) šeš عدد ۶؛ بعد از پنج.〈 ششوبش:۱. در بازی نرد، نشستن یک طاس با شش خال و طاس دیگر با پنج خال.۲. [مجاز] فرورفتن در فکر و خیال و بهت و حیرت.〈 ششوپنج:۱. در بازی نرد، ششوبش.۲. [مجاز] قمار.۳. [مجاز] هرچیزی که در معر...
-
شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šuš] (زیستشناسی) šoš هریک از دو اندام اسفنجمانندی که درون سینه و در دو طرف قلب جا دارد؛ ریه؛ جگر سفید.
-
شش
دیکشنری فارسی به عربی
ريت , ستة
-
شش
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šiš طاری: šaš طامه ای: šaš طرقی: šaš کشه ای: šaš نطنزی: šaš
-
شش
واژهنامه آزاد
شُشْ، در بندرعباس، به معنی شپش
-
واژههای مشابه
-
شِش
لهجه و گویش بختیاری
šeš شپش.
-
شَش
لهجه و گویش بختیاری
šaš شِش (عدد).
-
آب شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ābšoš عضو اصلی تنفس ماهیان که بهوسیلۀ آن اکسیژن موجود در آب را جذب میکنند؛ برانشی.