کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شسن
لغتنامه دهخدا
شسن . [ ش َ ] (اِ) صدف . (ناظم الاطباء). صدف را گویند که گوش ماهی باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). || نامیه و هر چیز قابل نمو و افزایش . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). || نیشکر. || خار ترنجبین . (ناظم الاطباء) (ب...
-
واژههای مشابه
-
شُسَّن
لهجه و گویش بختیاری
šossan شستن.
-
واژههای همآوا
-
شثن
لغتنامه دهخدا
شثن . [ ش َ ] (ع ص ) غلیظ،گویند: شثن الاصابع؛ درشت انگشتان . (منتهی الارب ). به معنی شثل با لام است و هم چنین گویند عضوشثن ، یعنی عضوی ستبر. (از اقرب الموارد).
-
شثن
لغتنامه دهخدا
شثن . [ ش َ ] (ع مص ) درشت شدن دست کسی و شوخ بستن آن . (منتهی الارب ). خشن و ستبر شدن . (از اقرب الموارد). || درشت شدن لبهای شتر از خوردن خار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شُسَّن
لهجه و گویش بختیاری
šossan شستن.
-
جستوجو در متن
-
حاج
لغتنامه دهخدا
حاج . (اِ) صاحب تحفه گوید حاج را بفارسی اشترخار و بترکی دَوَه تیکانی نامند گیاهی است که ترنجبین بر او منعقد می گردد. گرم و بسیار خشک و رادع و جالی و مفتح و تریاق سموم . و شرب و بخور او و ضماد او رافع بواسیر و طلای عصاره و سوخته ٔ او جهت قروح ساعیة بی...
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رَ ح ِ ] (ع اِ) رَحْم . رِحْم . زهدان و آن مؤنث است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جای کودک در شکم و آن را زهدان گویند. (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (لغت فرس اسدی ) (دهار). زهدان . (ترجمان ا...