کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شزن
لغتنامه دهخدا
شزن . [ ش َ / ش ُ زُ ] (ع اِ) شتالنگ که بدان بازی کنند. کعب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پژول . بژول . بجول . قاب . شتالنگ که بدان قماربازی کنند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شتالنگ و مترادفات دیگر شود.
-
شزن
لغتنامه دهخدا
شزن . [ ش َ زَ ] (ع ص ) مرد دشخوارخو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد تندخو. || (اِمص ) خستگی شدید از پابرهنگی . (از اقرب الموارد). || درشتی . ج ، شُزون . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سختی زندگانی . (من...
-
شزن
لغتنامه دهخدا
شزن . [ ش َ زَ ] (ع مص )سخت مانده شدن مرد از برهنگی پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شادمان گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سخت گردیدن چیزی و هنگفت و غلیظ گردیدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
شزن
لغتنامه دهخدا
شزن . [ ش ُ / ش ُ زُ ] (ع اِ) ناحیه و کرانه و جانب چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناحیت . ج ، اَشزان . (مهذب الاسماء). رجوع به شَزن شود.
-
جستوجو در متن
-
شزون
لغتنامه دهخدا
شزون . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَزَن . (ناظم الاطباء). رجوع به شزن شود.
-
شزونة
لغتنامه دهخدا
شزونة. [ ش ُ ن َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَزَن . (ناظم الاطباء). رجوع به شزن شود.
-
شزنة
لغتنامه دهخدا
شزنة. [ ش ُ زُ ن َ ] (ع اِمص ) شَزَنَة. شُزنَة. سختی و درشتی . || (اِ) کرانه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به شزن و شَزْنَة شود.
-
تشزین
لغتنامه دهخدا
تشزین . [ ت َ ] (ع مص ) بر زمین زدن : شزن صاحبه تشزیناً؛ بر زمین زد او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تشزن شود.
-
دشوارخو
لغتنامه دهخدا
دشوارخو. [ دُش ْ ] (ص مرکب ) دشوار خوی . بدخو. کج خلق .(ناظم الاطباء). شَزَن . ضرس . شرس . متداکس : ضَفیط؛ شتر دشوارخو. (منتهی الارب ). و رجوع به دشوارخوی شود.
-
شزنة
لغتنامه دهخدا
شزنة. [ ش َ ن َ ] (ع ص ) زن بخیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سختی و درشتی . || (اِ) کرانه . (ناظم الاطباء). رجوع به شزن شود.
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . (حامص ) حالت و صفت دور. دور بودن . فاصله داشتن دو چیزیا دو جا یا دو کس از هم . غرابت . غربت . حواذ. بر. نوی . مقابل قرب . مقابل نزدیکی و با کردن و گزیدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). نقیض نزدیکی . (لغت محلی شوشتر). بعد. (آنندراج ). سحق . (دهار). ...
-
درشتی
لغتنامه دهخدا
درشتی . [ دُ رُ ] (حامص ) سختی . (غیاث ) (آنندراج ). شدت . شَرز. شَرص . شَزَن . شُزُنة. شُزونة. قُرْقَفة. قَعْضَبة. (منتهی الارب ). || صلابت . (یادداشت مرحوم دهخدا). جُساءة. جَلَد. عَرْدَمة. عَلَب . قَرْدَسة. قَزَب . قَعْسَرة. مَعَز. (منتهی الارب ). ...