کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شزب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شزب
لغتنامه دهخدا
شزب . [ ش َ ] (ع مص ) لاغر و باریک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درشت شدن جای . || خشک شدن و پژمریدن شاخه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
شزب
لغتنامه دهخدا
شزب . [ ش ُ ] (ع ص ) ج ِ شازِب . (ناظم الاطباء). رجوع به شازب شود.
-
شزب
لغتنامه دهخدا
شزب . [ ش ُزْ زَ ] (ع ص ) ج ِ شازِب . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ شازب به معنی لاغر و خشک از اسب و جز آن . (آنندراج ). رجوع به شازب شود.
-
واژههای همآوا
-
شذب
لغتنامه دهخدا
شذب . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) رگهای آشکار. (از اقرب الموارد). ظاهرعروق و رگها. (از منتهی الارب ): رجل شذب العروق ؛ مردی که رگهای آن ظاهر و نمایان باشد. (ناظم الاطباء).
-
شذب
لغتنامه دهخدا
شذب . [ ش َ ] (ع مص ) بازکردن پوست درخت را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خشاوه کردن درخت را. (از منتهی الارب ). || دفع کردن و راندن از کسی . || بریدن شی ٔ را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شذب
لغتنامه دهخدا
شذب . [ ش َ ذَ ] (ع اِ) پاره های درخت . || پوست درخت . || بند آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بقیه ٔ گیاه . (منتهی الارب ).بقیه ٔ گیاه خورده و جز آن . (از اقرب الموارد). || رخت ِ خانه از قماش و جز آن . (منتهی الارب ). متاع خانه از قماش و جز...
-
جستوجو در متن
-
شزوب
لغتنامه دهخدا
شزوب . [ ش ُ ] (ع مص ) به معنی شَزب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باریک میان شدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). لاغر و باریک گردیدن . (آنندراج ). رجوع به شزیب شود. || درشت شدن جای . (آنندراج ). رجوع به شزب شود. || خ...
-
شازب
لغتنامه دهخدا
شازب . [ زِ ] (ع ص ) درشت . (منتخب اللغات ). خشن . (اقرب الموارد). جای درشت . (منتهی الارب ). طریق شازب ؛ راه درشت . (ناظم الاطباء). || خشک لاغر. (منتخب اللغات ). صامر الیابس . (اقرب الموارد). لاغر و خشک از اسب و جز آن . (منتهی الارب ). اسب باریک میا...
-
درشت شدن
لغتنامه دهخدا
درشت شدن . [ دُ رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زبر شدن . خشن شدن . مقابل نرم و لطیف شدن ، چون : درشت شدن دست از کار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وَاندر گلوش تلخ چو حنظل شودعسل وَاندر برش درشت چو سوهان شود قصب . ناصرخسرو.اخشیشان ؛ نیک درشت شدن . (دهار). اًسفاء؛ د...
-
خشک شدن
لغتنامه دهخدا
خشک شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابل تر شدن ،رطوبت چیزی از بین رفتن . نم چیزی گرفته شدن . بدون رطوبت شدن . جَفاف . یبس . جفوف . (تاج المصادر بیهقی ).- خشک شدن آب چاه ؛ بپایان رسیدن آب آن . لطع. (منتهی الارب ).- خشک شدن آب دهن ؛ بدون آب شدن دها...
-
لاغر
لغتنامه دهخدا
لاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون . سغل ، شنون . شاس . ضئیل . ضعیف . ضمد. ضاوی . عجفاء. غث ّ. غثیث . مدخول . غرا. غراة. مهزو...