کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شریک پاتخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شریک پاتخته
لهجه و گویش تهرانی
فروشنده ای که علاوه بر مزد درصدی از سود فروش را بگیرد
-
واژههای مشابه
-
شريک
دیکشنری عربی به فارسی
هم پيوند , همبسته , اميزش کردن , معاشرت کردن , همدم شدن , پيوستن , مربوط ساختن , دانشبهري , شريک کردن , همدست , همقطار , عضو پيوسته , شريک , همسر , رفيق , شريک شدن ياکردن , انباز , يار
-
شَرِيکٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شريک
-
شریک بودن
فرهنگ واژههای سره
انبازیدن، دست داشتن
-
ستم شریک
لغتنامه دهخدا
ستم شریک . [ س ِ ت َ ش َ ] (اِ مرکب ) کسی که در ستم کردن شریک بود. (آنندراج ). شریک ستم . شریک ظلم : دگر بجان تمنا بگو چه خواهی کردستم شریک جفاهای روزگار بیار.عبداللطیف خان (از آنندراج ).
-
sexual partner
شریک جنسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] هریک از افرادی که با هم در فعالیت جنسی مشارکت میکنند
-
joint owner, joint owners, part owners
شریک کشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هریک از صاحبان کشتی یا کشتیهایی که به دو نفر یا بیشتر تعلق دارد
-
جزیره ٔ شریک
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ شریک . [ ج َ رَ ی ِ ش َ ] (اِخ ) کوره ای است به افریقیه به نزدیک تونس . ابوعبید بکری گوید: منسوب است به شریک عبسی که عامل آنجا بود.قصبه ٔ این ناحیه شهر بزرگی است موسوم به باشو. این شهر آبادان و دارای جامع و حمامهای متعدد و بازارهای معمور بود ...
-
شریک دمشقی
لغتنامه دهخدا
شریک دمشقی . [ ش َ ک ِ دِ م َ ] (اِخ ) معروف به اخفش نحوی مقری و محدث ثقه و امام در قرأت ابن ذکران ، وفات او در 93سالگی در سال 292 هَ . ق . به دمشق بود. (یادداشت مؤلف ).
-
شریک آباد
لغتنامه دهخدا
شریک آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریگان بخش فهرج شهرستان بم . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و حنا و خرما و مرکبات وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شریک آباد
لغتنامه دهخدا
شریک آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت . سکنه ٔ آن 120 تن . آب آن از رودخانه تأمین می شود. محصول آنجا خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شریک آباد
لغتنامه دهخدا
شریک آباد. [ ش َ ] (اِخ )دهی از دهستان حومه ٔ بخش شهر بابک شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 365 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و صنایع دستی زنان کرباس و قالی بافی است .راه آن ارابه رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
قاضی شریک
لغتنامه دهخدا
قاضی شریک . [ ش َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به قاضی نخعی شود.
-
ام شریک
لغتنامه دهخدا
ام شریک . [ اُم ْ م ِ ش َ ] (اِخ ) انصاری . دختر جابر یا انس یا خالد یا ابوالعسکر از زنان صحابی و بقولی از زنان رسول اکرم بوده است . رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 224 و الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 247 شود.