کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شریفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شریفه
/šarife/
معنی
= شریف: ◻︎ از هیئت شریفهٴ نسوانِِ دی که باد / بر هیئت آفرین و بر این هیئتآفرین (ایرجمیرزا: ۱۹۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شریفه
فرهنگ نامها
(تلفظ: šarife) (عربی) (مؤنث شریف) ، ← شریف .
-
شریفه
لغتنامه دهخدا
شریفه . [ ش َ ف َ ] (ع ص ) شریفة. هرچیز که دارای شرافت باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شریف و شریفة شود.
-
شریفه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شریفَة، مؤنثِ شریف] [قدیمی] šarife = شریف: ◻︎ از هیئت شریفهٴ نسوانِِ دی که باد / بر هیئت آفرین و بر این هیئتآفرین (ایرجمیرزا: ۱۹۸).
-
واژههای مشابه
-
شریفة
لغتنامه دهخدا
شریفة. [ ش َ ف َ ] (اِخ ) نام دختر محمد بنی فضل که از راویان حدیث است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
شریفة
لغتنامه دهخدا
شریفة. [ ش َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث شریف . (ناظم الاطباء). وجیهه . (یادداشت مؤلف ). مؤنث شریف . ج ، شَرائف ، شَریفات . (اقرب الموارد). رجوع به شریف شود.
-
شریفة
لغتنامه دهخدا
شریفة. [ ش َرْ ی َ ف َ ] (ع مص ) بریدن شریاف کشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن شریاف و برگهای کشت گیاه را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). افزودن برگ های کشت ببریدن . (المصادر زوزنی ). رجوع به شریاف شود.
-
جستوجو در متن
-
شرائف
لغتنامه دهخدا
شرائف . [ ش َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ شریفة. (اقرب الموارد). رجوع به شریفة شود.
-
جُمِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
جمع شد- گرد آوری شد(در سوره مبارکه شعراء آیه شریفه 38 :جمع شدند)
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ](اِخ ) ابن سفیان یا سفیان بن الحکم الثقفی . یکی از صحابه است و پاره ای از احادیث شریفه را روایت نمود.
-
قلهی
لغتنامه دهخدا
قلهی .[ ق َ / ق َ ل َ ها ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مدینه ٔ شریفه . (منتهی الارب ). دهی است بزرگ . (معجم البلدان ).
-
حَرْفٍ
فرهنگ واژگان قرآن
طرف - جانب - سو (در آيه شريفه 11سوره مبارکه حج يعني خداپرستي آنها يک سويه و فقط در جهت منافع ماديشان است)
-
مُحَرَّراً
فرهنگ واژگان قرآن
آزاد شده ازقيدوبند(درآيه شريفه 35سوره مباركه آل عمران مقصوداين است كه به جاي خدمت به مادرش خدمتكارخانه خداشود)
-
غُثَاءً
فرهنگ واژگان قرآن
خار و خاشاکي که سيل به کنار بيابان ميريزد ( منظور از آن در آيه ي شريفه"فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَىٰ " گياه خشکيده است )