کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شرک
/šarak/
معنی
آنچه برای صید پرندگان به کار میبرند؛ دام صیاد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
الحاد، بتپرستی، رجز، کفر ≠ توحید
دیکشنری
polytheism
-
جستوجوی دقیق
-
شرک
واژگان مترادف و متضاد
الحاد، بتپرستی، رجز، کفر ≠ توحید
-
شرک
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِمص .) برای خدا شریک قایل شدن .
-
شرک
فرهنگ فارسی معین
(شَ رَ) [ ع . ] (اِ.) دام (صید)؛ ج . شُرُک و اشراک .
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) جامه . (ناظم الاطباء). || پارچه ای که در آن دارو بندند. (از انجمن آرا) (از برهان ) (ناظم الاطباء). خرقه ای که دارو در او بندند. (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ جهانگیری ). || سیل را نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش َ رَ ] (اِ) شرا و حصبه . (ناظم الاطباء). جوششی بود که بسبب خون یا صفرا آمیخته بهم رسد و آن راشرا نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از برهان ) (از آنندراج ). جوششی بود. (غیاث اللغات ).
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش َ رَ ] (ع اِ) دام صیاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دام . (دهار) (نصاب الصبیان ) : وکیف ترجوا النجاة من شرک لانجی منها کسری ولا دارا. (از مقامات حریری ). خلق را از شرک شرک رهانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 2). و...
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش َ رِ ] (ع مص ) مصدر، به معنی شِرکَة و شِرک . (ناظم الاطباء). رجوع به شرکة شود.
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش ِ ] (اِخ ) آبی است مر بنی اسد را وراء کوه قتان . (منتهی الارب ).
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش ِ ] (ع اِ) انباز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ص 3) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : به باد مرکب کرده بهار شرک خزان به ابر دولت کرده خزان عصر بهار. مسعودسعد (دیوان ص 215).سوی ایوان شرک روی نهی شب ت...
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش ِ ] (ع مص ) مصدر، به معنی شِرکَة. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکة شود.
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) کوهی است در حجاز. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ).
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک . [ ش ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ شَرَک . رجوع به شَرَک شود. || ج ِ شِراک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شراک شود.
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک .[ ش ِ ] (اِ) آبله و چیچک و جدری . (ناظم الاطباء). نوعی از دمیدگی باشد که به بشره ٔ کودکان برآید و آن رابه تازی جدری گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). || زور. (منتهی الارب ).
-
شرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šarak آنچه برای صید پرندگان به کار میبرند؛ دام صیاد.