کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرّ و نزاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شر
واژهنامه آزاد
شِر یعنی مندرس ، کهنه ، پاره
-
شر انگیختن
لغتنامه دهخدا
شر انگیختن . [ ش َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) فتنه برپا کردن . فساد برانگیختن .
-
شر فروختن
لغتنامه دهخدا
شر فروختن . [ ش َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) کاری پرزحمت یا فساد را به دیگری محول کردن . || کسی را وکیل ادعای مشکل بر کسی کردن . (فرهنگ نظام ).
-
شَرّ اِریزه
لهجه و گویش بختیاری
šarr eriza تهمت مىزند، بهانه مىگیرد.
-
شَر رِختن
لهجه و گویش بختیاری
šar rextan تهمت زدن، توهین کردن.
-
شُر دادن
لهجه و گویش تهرانی
ریختن مایع از بالا به داخل مایع ظرف
-
شَر شدن
لهجه و گویش تهرانی
باعث گرفتاری شدن
-
واژههای همآوا
-
ٌشرْونزاع
فرهنگ گنجواژه
دعوا.
-
جستوجو در متن
-
شغب
لغتنامه دهخدا
شغب . [ ش َ / ش َ غ َ ] (ع مص ) برانگیختن فتنه و شر را بر قومی . (ناظم الاطباء). تهییج شر. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). برانگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: شغیهم و شغب علیهم و شغب بهم ؛ یعنی شر را بر ایشان...
-
شغب
لغتنامه دهخدا
شغب . [ ش َ /ش َ غ َ ] (ع اِمص ) تباهی . || فتنه . (ناظم الاطباء). || گستاخی . (ناظم الاطباء). || تهییج مردم به فتنه و شر، چنانکه سپاهیان رابه انقلاب و قیام . (از اقرب الموارد). || نزاع و خصومت . || شکایت . (ناظم الاطباء).- ذات شغب ؛ زنی که امتناع ک...
-
اعشی
لغتنامه دهخدا
اعشی . [ اَ شا ] (اِخ ) عبداﷲبن اعور مازنی . وی از اصحاب پیغمبر (ص ) و از شعرای دوره ٔ جاهلیت بود که بشرف دین اسلام مشرف شد و همچنان بگفتن شعر ادامه داد و حضرت پیامبر (ص ) را مدح گفت . (از قاموس الاعلام ترکی ). ابیات زیر از اوست :یا مالک الناس و دیان...
-
شرور
لغتنامه دهخدا
شرور. [ ش َ ] (از ع ، ص ) بدکار. شریر. در تداول عامه ٔ فارسی زبانان هست ولی در لغت نیامده ، و بجای آن شِرّیر استعمال شده است . (از یادداشت مؤلف و نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره 6-7). اهل شرارت و شر و شور: این بچه شرور است ؛ یعنی زیاد ش...
-
فتنة
لغتنامه دهخدا
فتنة. [ ف ِ ن َ ] (ع مص ) آزمودن . || گداختن و در آتش انداختن سیم و زر جهت امتحان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بازداشتن کسی را از رأی و نظرش . (اقرب الموارد). || گمراه کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) چیزی که بوسیله ٔ آن حال آدمی...
-
کاترین دو مدیسی
لغتنامه دهخدا
کاترین دو مدیسی . [ ت ِ دُ م ِ ] (اِخ ) دختر لوران دو مدیسی ، متولد در فلورانس ، زن هانری دوم و مادر فرانسوای دوم (1519 - 1589 م .). آلبرماله در تاریخ خود از او چنین نویسد:کاترین دومدیسی و اغماض مذهبی : فرانسوای دویم پس از یکسال پادشاهی وفات یافت (دس...