کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شروی
لغتنامه دهخدا
شروی . [ ش َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به شراة که موضعی میان دمشق و مدینه است . (منتهی الارب ).
-
شروی
لغتنامه دهخدا
شروی . [ ش َرْ وا ] (ع اِ) مثل و مانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). مثل و مانند. گویند: لاشروی له ؛ مثل و مانندی برای او نیست . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانند. (دهار).
-
شروی
واژهنامه آزاد
شرو نام یکی از روستا های بخش الوار گرمسیری اندیمشک است که درنزدیکی منگره است که به اهالی این منطقه طایفه شروی می گویند که ازطایفه میر هستند ، گروهی از شروی ها در زمان رضا شاه به منطقه گاومیشان بین پلدختر و دره شهر کوچ کرده اند .
-
شروی
واژهنامه آزاد
شروی طایفه ای است در منطقه شرو بخش الوار اندیمشک
-
شروی
واژهنامه آزاد
شرو نام یکی از روستا های بخش الوار گرمسیری اندیمشک است که درنزدیکی منگره است که به اهالی این منطقه طایفه شروی می گویند که ازطایفه میر هستند ، گروهی از شروی ها در زمان رضا شاه به منطقه گاومیشان بین پلدختر ودره شهر کوچ کرده اند .
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شَرَوی بن محمد. محدث است .
-
قطیعه ٔ اسحاق
لغتنامه دهخدا
قطیعه ٔ اسحاق . [ ق َ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) وی اسحاق ازرق شروی مولی محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس است . منصور در بغداد نزدیک کرخ طرف راست سویقه ٔ ابوالورد زمینی را به وی داد و آن به این نام موسوم گشت . (معجم البلدان ).
-
ابوالهیذام
لغتنامه دهخدا
ابوالهیذام .[ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) کلاب بن حمزة العقیلی . حرّانی نحوی لغوی . وی از اهل حرّان بود و مدتی در بادیة اقامت گزید و گویند او معلم کتاب بود و به ایام قاسم بن عبیداﷲبن سلیمان به بغداد شد و قاسم را مدح گفت . و او عالم بشعر بود و خط او معروف ا...
-
صاحب فخ
لغتنامه دهخدا
صاحب فخ . [ ح ِ ب ِ ف َخ خ ] (اِخ ) حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب . درتجارب السلف آرد که حسین از بزرگان بنی هاشم بود و ازتحمل جور و حیف ملول شد، در مدینه خروج کرد و بسیارخلق متابعت او کردند و اتفاق افتاد که از عامل مدینه بر بعضی طالبیا...