کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرم آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ادب و شرم
فرهنگ گنجواژه
حجب و حیا.
-
شرم و حیا
فرهنگ گنجواژه
آزرم.
-
حیا و شرم
فرهنگ گنجواژه
شرم.
-
جستوجو در متن
-
بر عالم عرفان زدن
لغتنامه دهخدا
بر عالم عرفان زدن . [ ب َ ل َ م ِ ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بر درعرفان زدن . از حجاب و شرم بیرون آمدن . (آنندراج ).
-
عار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ār عیب؛ ننگ.〈 عار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ننگ داشتن.〈 عار بودن: (مصدر لازم) ننگ بودن.〈 عار داشتن: (مصدر لازم) ننگ داشتن؛ شرم داشتن.
-
خوشگاه
لغتنامه دهخدا
خوشگاه . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان فرج است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). جای خوش آمدن در شرم زن .- خوشگاه رس ؛نوعی از آرمیدن با زن که بر سر شست یعنی نرانگشت پانشسته کنند و چنان حرکت دهند که شرم از سر رحم درگذرد و به بن رحم رسد. (...
-
رجب
لغتنامه دهخدا
رجب . [ رَ ] (ع مص ) حیا کردن و شرم داشتن . (ناظم الاطباء). حیا نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شرم کردن . (از اقرب الموارد). || بترسیدن . (مصادراللغة زوزنی ). ترسیدن . (از اقرب الموارد). ترسیدن از کسی . (ناظم الاطباء). مصدر بمعانی رجوب . (از منته...
-
خجاء
لغتنامه دهخدا
خجاء. [ خ َ ] (ع مص ) زدن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). خجأه بالعصا؛ ای ضربه بالعصا. || شب گذشتن و منقطع شدن . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). || گاییدن . (از منتهی الارب ). || پنهان بخانه آمدن . (از منتهی الارب ). || انقماع . انکسار. (از ...
-
باهوش
لغتنامه دهخدا
باهوش . (ص مرکب ) کسی که هوش دارد. هوشمند. زیرک . کَیِّس . هوشیار : بدین داستان زد یکی مهرنوش پرستار باهوش و پشمینه پوش . فردوسی .شکیبا و باهوش و رای و خردهزبر ژیان را به دام آورد. فردوسی .بدان مرد باهوش و با رای و شرم بگفتند با لابه بسیار گرم . فردو...
-
سیاه روی
لغتنامه دهخدا
سیاه روی . (ص مرکب ) کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو. (آنندراج ) : دیدم سیاه روی عروسان سبزموی کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید. بشار مرغزی .در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک گردد سیاه روی چو گردد تر آینه . خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394).رجوع به سیا...
-
ننگ آمدن
لغتنامه دهخدا
ننگ آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) عار داشتن . شرم داشتن : بدو گفت رستم به یک ترک جنگ همانا نسازد که آیَدْش ننگ . فردوسی .با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ اژدها را حرب ننگ آید که با حربا کند. منوچهری .- ننگ آمدن کسی را از چیزی ؛ از آن عار د...
-
دعم
لغتنامه دهخدا
دعم . [ دَ ] (ع مص ) فرانهادن ستون را، یا ستون کج شده را راست کردن . (از منتهی الارب ). ستون فا چیزی نهادن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ستون نهادن چیزی را هنگام خم شدن ، یا ستون نهادن چیزی را تا خم نشود. (از اقرب الموارد). || گرد آمدن با ...
-
مجامع
لغتنامه دهخدا
مجامع. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مجمع [ م َ م َ / م َ م ِ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). جاهای جمع شدن . (غیاث ). مواضع گرد آمدن مردم . جاهای فراهم آمدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم از گرد راه قصد جامع کردم و روی بدان ...
-
بی نمازی
لغتنامه دهخدا
بی نمازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت بی نماز. نماز نگزاردن . ترک صلوة. || کنایه از حیض آمدن زنان باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ) (سروری ) (رشیدی ). حیض و دشتان . (ناظم الاطباء). عادت ماهانه ٔ زن . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). قاعدگی زن ...
-
آشوفتن
لغتنامه دهخدا
آشوفتن . [ ت َ ] (مص ) آشفتن . برآشفتن . غضبناک و خشمگین گردیدن . بهم برآمدن : نه مردی بود خیره آشوفتن بزیراندرآورده را کوفتن . فردوسی .- بیکدیگر آشوفتن ؛ خشم گرفتن یکی بر دیگری : دلیران بیکدیگر آشوفتندهمی گرز بر یکدگر کوفتند. فردوسی . || بهیجان آمد...