کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرمساری بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرمساری بردن
لغتنامه دهخدا
شرمساری بردن . [ ش َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) خجل شدن . (از ناظم الاطباء). خجالت کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بضاعت به چندانکه آری بری وگر مفلسی شرمساری بری . سعدی (بوستان ).برست آنکه در وقت طفلی بمردکه پیرانه سر شرمساری نبرد. سعدی (بوستان ).گفت ترسم که ...
-
واژههای مشابه
-
autonomy versus shame and doubt
خودگردانی در برابر شرمساری و تردید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مرحلۀ دوم تحول در نظریۀ اریکسون که در آن کودکان تاحدی به خود اطمینان مییابند، اما اگر والدین بیش از اندازه عیبجو یا حمایتگر باشند، در تواناییشان برای تسلط بر خویش و جهان پیرامون دچار تردید میشوند
-
جستوجو در متن
-
خجالت کشیدن
لغتنامه دهخدا
خجالت کشیدن . [ خ َ / خ ِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرمساری بردن . خجالت بردن . شرمگین گشتن . خجالت زده شدن . شرم زده شدن . حالت خجلت در انسان محقق شدن .
-
تشویر کشیدن
لغتنامه دهخدا
تشویر کشیدن . [ ت َش ْ ک َ دَ] (مص مرکب ) خجلت کشیدن . شرمساری بردن : در خلقتم اوستاد تقدیرجز کن نکشید هیچ تشویر. واله هروی (از آنندراج ) (از بهار عجم ).و رجوع به تشویر شود.
-
بردن
لغتنامه دهخدا
بردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل کردن خواه برای خود یا دیگری و خواه با خود یا همراه و مصحوب دیگری و خواه بر پشت و خواه بر چی...
-
خجل شدن
لغتنامه دهخدا
خجل شدن . [ خ َ ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمسارشدن . سرافکنده شدن . خجلت کشیدن . شرمساری بردن . آزرم کردن . شرم زده شدن : آن یهودی شد سیه روی و خجل شد پشیمان زین سبب بیمار دل .مولوی .خجل شوند کنون دختران مصر چمن که گل ز خار برآیدچو یوسف از زندان . سعد...
-
انفعال
لغتنامه دهخدا
انفعال . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) شدن کار، یقال : فعلته فانفعل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || اثر پذیرفتن . || شرمنده شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || مقوله ٔ انفعال یا ان ینفعل یکی از مقولات عشر ارسطو و یکی از مقول...
-
شرمسار
لغتنامه دهخدا
شرمسار. [ ش َ ] (ص مرکب ) شرمنده و منفعل و خجل . (ناظم الاطباء). سرافکنده . آزرمگین . شرمگین . خجلان . (یادداشت مؤلف ). شرم زده . شرمنده . شرمگین . (آنندراج ). شرمنده . (شرفنامه ٔ منیری ) : شکر و سیم پیش همت اواز من و شعر شرمسارتر است . خاقانی .ای د...
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...
-
غیرت
لغتنامه دهخدا
غیرت . [ غ َ رَ ] (ع اِمص ) رشک . (فرهنگ اسدی ). حسد. رشک بردن ، با لفظ عربی استعمال میشود، و مردانه و سرشار از صفات آن است . (از آنندراج ). رجوع به غَیرَة و رشک شود : چون اسماعیل بیامد (متولد شد) و نور بیاورد، ساره غمناک گشت و بگریست از غیرت ، و گفت...
-
رو
لغتنامه دهخدا
رو. (اِ) معروف است که به عربی وجه خوانند.(برهان قاطع) (آنندراج ). جانب پیش سر که از پیشانی شروع شده به زنخ ختم می شود. مثال : چشم و دهن بر روی انسان واقع است . (فرهنگ نظام ). روی . گونه . چهره . رخ .صورت . دیدار. سیما. (ناظم الاطباء). رخساره . گونه ....
-
ناموس
لغتنامه دهخدا
ناموس . (معرب ، اِ) احکام الهی . (برهان قاطع). شریعت . (اقرب الموارد) (المنجد). قانون و شریعت و احکام الهی . (ناظم الاطباء). هو الشرع الذی شرعه اﷲ. (تعریفات ) : یکی روز بود که عیسی تعلیم میداد معتزله نشسته بودند و او ناموس می آموزانید. (ترجمه ٔ دیاتس...
-
طرة
لغتنامه دهخدا
طرة. [ طُرْ رَ ] (ع اِ) کرانه ٔ جامه که پرزه ندارد. (منتهی الارب ). || کرانه ٔ وادی . کرانه ٔ جوی . کرانه و طرف هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنار. (نصاب ). حاشیه : و گوشه ٔ طره ٔ عفتشان به سرانگشت خیانت کسی فرونکشیده . (مقدمه ٔ دیوان حافظ چ ق...