کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرمسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شرمسار
/šarmsār/
معنی
خجل؛ شرمنده: ◻︎ ای هنر از مردی تو شرمسار / از هنر بیوهزنی شرم دار (نظامی۱: ۴۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آزرمگین، خجل، روسیاه، سرافکنده، سربزیر، شرمزده، شرمگین، شرمنده ≠ سربلند، مباهی، مفتخر
دیکشنری
ashamed, shamefaced, sorrowful, sorry, shamefacedly
-
جستوجوی دقیق
-
شرمسار
واژگان مترادف و متضاد
آزرمگین، خجل، روسیاه، سرافکنده، سربزیر، شرمزده، شرمگین، شرمنده ≠ سربلند، مباهی، مفتخر
-
شرمسار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.)خجل ،شرمنده ،منفعل .
-
شرمسار
لغتنامه دهخدا
شرمسار. [ ش َ ] (ص مرکب ) شرمنده و منفعل و خجل . (ناظم الاطباء). سرافکنده . آزرمگین . شرمگین . خجلان . (یادداشت مؤلف ). شرم زده . شرمنده . شرمگین . (آنندراج ). شرمنده . (شرفنامه ٔ منیری ) : شکر و سیم پیش همت اواز من و شعر شرمسارتر است . خاقانی .ای د...
-
شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šarmsār خجل؛ شرمنده: ◻︎ ای هنر از مردی تو شرمسار / از هنر بیوهزنی شرم دار (نظامی۱: ۴۷).
-
شرمسار
دیکشنری فارسی به عربی
خجلان
-
واژههای مشابه
-
شرمسار شدن
لغتنامه دهخدا
شرمسار شدن .[ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خجل گشتن . شرمنده شدن : زلیخا تنگدل شد و شرمسار. (قصص الانبیاء ص 74).قلب مشو تا نشوی وقت کارهم ز خود و هم ز خدا شرمسار. نظامی .تا نشود راز چو روز آشکارتا نشویم از پدرش شرمسار. نظامی .مکن پنجه از ناتوانان بدارکه گ...
-
شرمسار کردن
لغتنامه دهخدا
شرمسار کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خجل ساختن . شرمنده کردن : چون به نیکیم شرمسار نکردبه بدی چند شرمسار کند. خاقانی .خلقند شرمسار ز فریاد من که من فریاد می کنم که مرا شرمسار کرد. خاقانی .خدایابه عزت که خوارم مکن به ذل گنه شرمسارم مکن . سعدی (بوست...
-
شرمسار گشتن
لغتنامه دهخدا
شرمسار گشتن . [ ش َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شرمسار شدن . خجل شدن . شرمنده گشتن . (یادداشت مؤلف ) : هر که اول بنگرد پایان کاراندر آخر او نگردد شرمسار. مولوی .گاه می گویم چه بودی گر نبودی روز حشرتانگشتندی بدان در روی نیکان شرمسار. سعدی .رجوع به شرمسار شد...
-
شرمسار شدن
دیکشنری فارسی به عربی
احرج
-
شرمسارِ … شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَشَمَ مِنْ
-
جستوجو در متن
-
خجول
فرهنگ واژههای سره
شرمسار
-
دمغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی] [عامیانه] damaq سرشکسته؛ خجل؛ شرمسار؛ بور.〈 دمغ شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] شرمسار شدن؛ بور شدن.
-
خجلان
دیکشنری عربی به فارسی
شرمسار , خجل , سرافکنده , شرمنده