کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرق دور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرق دور
واژهنامه آزاد
کشورهای شرق آسیا مانند چین کره و زاپن
-
واژههای مشابه
-
شِرَقْ
لهجه و گویش گنابادی
sheragh در گویش گنابادی صدای برخورد اعضای بدن در هنگام کتک کاری یا ضربه خوردن را گویند ، چسپیدن ضربه ، اثر کردن ضربه ای که زده شده
-
شرق شرق
لغتنامه دهخدا
شرق شرق .[ ش َ رَ ش َ رَ / ش َ ش َ ] (اِ صوت مرکب ) نام آواز زدن سیلی های سخت پیاپی . نام آواز کوفتن در بسختی و پیاپی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شَرَق و شرغ شرغ شود.
-
شَرق شَرق
فرهنگ گنجواژه
صدای چک.
-
شَرَق و شَرَق
فرهنگ گنجواژه
صدای چک و ضربه.
-
east point
نقطۀ شرق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] یکی از چهار نقطۀ اصلی جهتیابی بر روی افق که شرق جغرافیایی را نشان میدهد
-
شه شرق
لغتنامه دهخدا
شه شرق . [ ش َ هَِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه شرق یا ملک شرق . این نام را بر سلاطین و افراد سلسله های حاکم بر خراسان و شرق ایران اطلاق میکردند از قبیل غزنویان و سلجوقیان و غیره : چو زین کرانه شه شرق دست برد به تیربر آن کرانه نماند از مخالف...
-
orientalism 1
شرقشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] 1. مطالعه و بررسی تمدنهایی که از دید اروپاییان مشرقزمین محسوب میشدند 2. مطالعۀ جوامع شرقی از زاویۀ دید شرقشناسان غربی متـ . خاورشناسی
-
easterlies
شرقوزان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هر بادی با مؤلفۀ شرقی، معمولاً در جریانها یا گرتههای (patterns) وسیع بادهای شرقیِ مداوم
-
شاه شرق
لغتنامه دهخدا
شاه شرق . [ هَِ ش َ ] (اِخ ) لقبی بود که شاعران دربار محمود بر وی اطلاق می کردند : آنکه ، همچون بشاه شرق بدوست از همه خسروان امید جهان . فرخی .دستور شاه شرق و بدو ملک شاه شرق آراسته چو ملک عمر در گه عمر. فرخی .|| بر دیگر افراد خاندان غزنوی یا سلسله ه...
-
شرق ادنی
لغتنامه دهخدا
شرق ادنی . [ ش َ ق ِ اَ نا ] (اِخ ) خاور نزدیک . در اروپا شامل کشورهای بالکان (رومانی ، بلغارستان ، یونان و ترکیه ٔ اروپایی ) و در آسیا شامل ممالک اردن هاشمی ، مصر، عراق و عربستان شمالی است . (از فرهنگ فارسی معین ). و این به مناسبت وقوع این کشورها در...
-
شرق اوسط
لغتنامه دهخدا
شرق اوسط. [ ش َ ق ِ اَ س َ ] (اِخ ) خاورمیانه . شامل کشورهای عربستان ، عراق ، لبنان ، سوریه ، فلسطین ، ایران ، ترکیه و مصر است . (از فرهنگ فارسی معین ). و این بمناسبت وقوع این کشورها در شرق اروپا و نزدیکی بیشتر آنها به اروپاست از دیگر کشورهای آسیایی ...
-
شرق هندی
لغتنامه دهخدا
شرق هندی . [ ش َ ق ِ هَِ ] (اِخ ) سیدمحمد افضل . از گویندگان قرن 13 هَ . ق . و از مردم لکهنو بوده چندی در خدمت نواب ملک آرا بود سپس به سپهدار عراق پیوست . از اشعار اوست :گر رهد از شکن زلف اسیر ذقن است دل دیوانه گهی در چه و گه در رسن است .حور نگویم تو...
-
شرق شناسی
لغتنامه دهخدا
شرق شناسی . [ ش َ ش ِ ] (حامص مرکب ) خاورشناسی . صفت شرق شناس . عمل آشنایی و معرفت به فرهنگ و تمدن و اوضاع مشرق زمین . (یادداشت مؤلف ). استشراق . خاورشناسی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به خاورشناسی و شرق شناس شود.