کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرفاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شرفاء
معنی
(شُ رَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ شریف ؛ بزرگان ، نجیبان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرفاء
فرهنگ فارسی معین
(شُ رَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ شریف ؛ بزرگان ، نجیبان .
-
شرفاء
لغتنامه دهخدا
شرفاء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اَشرَف . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشرف شود. اذون . باگوش . گوش ور. گوش دراز. طویلةالقوف .که گوش دراز دارد. (یادداشت مؤلف ) : کل صماء بیوض و کل شرفاء ولود. (الجماهر بیرونی ص 144).- اذن شرفاء ؛ گوش دراز. (منته...
-
شرفاء
لغتنامه دهخدا
شرفاء. [ ش ُ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَریف . (منتهی الارب ) (دهار). ج ِ شریف ، به معنی مرد بزرگ قدر. (آنندراج ). ج ِ شریف . بزرگان . نجیبان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شریف شود.
-
جستوجو در متن
-
شرفا
لغتنامه دهخدا
شرفا. [ ش ُ رَ ] (ع ص ، اِ) صورت متداول شرفاء در تداول فارسی . رجوع به شریف و شرفاء شود.
-
دیان
لغتنامه دهخدا
دیان . [ دَی ْ یا ] (اِخ ) ابن فطن الحارثی از شرفاء عرب است . (از لسان العرب ).
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن فقیر. از شرفاء و امراء مدینه که به جمامره معروفند .
-
کنگره دار
لغتنامه دهخدا
کنگره دار. [ ک ُ گ ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شرفه دار. (ناظم الاطباء): شَرفاء؛ خانه ٔ کنگره دار. (از منتهی الارب ).
-
ذوالشعر
لغتنامه دهخدا
ذوالشعر. [ ذُش ْ ش َ ] (اِخ ) در حاشیه ٔ المرصع بنقل از ابن الکلبی آمده است : لقب حمزةبن ایفعبن زبیب بن شراحیل بن ربیعة یکی از شرفاء.
-
علین
لغتنامه دهخدا
علین . [ ع ِل ْ لی / ع ُل ْ لی ] (ع ص ، اِ) ج ِ «علی » در حال نصب و جر. شرفاء. مردمان بزرگ و رفیعالقدر. (ناظم الاطباء). و رجوع به عِلّی ّ و عُلّی ّ شود.
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الطاهر، مکنی به ابواحمد. نخستین کسی است از شرفاء مدینه که به سال 140 هَ . ق . والی مدینه شد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 600).
-
محمد اول
لغتنامه دهخدا
محمد اول . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) المهدی بن محمدالقائم ، مکنی به ابوعبداﷲ. اولین از شرفاء شعبه ٔ حسنی مراکش . (955 - 964 هَ . ق .). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 125).
-
محمد ثانی
لغتنامه دهخدا
محمد ثانی . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) المتوکل بن عبداﷲ الغالب ، مکنی به ابوعبداﷲ. سومین از شرفاء شعبه ٔ حسنی مراکش . (981 - 983 هَ . ق .). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 125).
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حسن بن ابوهاشم داود. از شرفاء مکه است . در حدود قرن دوم هَ . ق . (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 601).
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابوهاشم بن قاسم بن عبیداﷲبن طاهر. از شرفاء مدینه است . رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 صص 598 - 601 شود.