کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرعب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرعب
لغتنامه دهخدا
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) از منازل معروفه ٔ اشعریان . (تاریخ قم ص 284).
-
شرعب
لغتنامه دهخدا
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) در ناحیه ای است در یمن و گویند قریه ای است . (یادداشت به خط دهخدا).
-
شرعب
لغتنامه دهخدا
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) شرعب بن قیس بن معاویةبن جشم ، جدّی جاهلی است . (اعلام زرکلی ).
-
شرعب
لغتنامه دهخدا
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) شعبه ای از قبیله ٔ بنی رکب منشعب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283).
-
شرعب
لغتنامه دهخدا
شرعب . [ ش َ ع َ ] (ع ص ) دراز. (منتهی الارب ). دراز و طویل . (از ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
شراب
واژگان مترادف و متضاد
باده، خمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مسکر، مل، می، نبید، نبیذ
-
شراب
فرهنگ واژههای سره
م
-
شراب
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نوشیدنی . 2 - می . 3 - جام می . 4 - دارویی که از شکر یا عسل پخته درست کنند. ؛ ~در سر داشتن کنایه از: مست بودن .
-
شراب
لغتنامه دهخدا
شراب . [ ش َ ] (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد، حلال باشد یا حرام . ج ، اشربة. آشامیدنی . نوشیدنی . آب . مقابل طعام . (یادداشت مؤلف ). هر شی ٔ رقیق که نوشیده شود. (غیاث اللغات ). آشامیدنی و خوردنی از مایعات . (منتهی الارب ) : از رز بو...
-
شراب
لغتنامه دهخدا
شراب . [ ش َرْ را ] (ع ص ) نیک شراب خوار. (منتهی الارب ).
-
شراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشرِبَة] šarāb ۱. هرمایعی که آشامیده شود؛ آشامیدنی؛ نوشیدنی؛ نوشابه.۲. آب انگور یا میوۀ دیگر که تخمیر شده باشد؛ می؛ باده.〈 شراب پخته: شراب رسیده؛ شراب چکیده؛ شراب کهنه.〈 شراب پشتدار: شرابی که در آن داروهای مقوی ریخته باش...
-
شَرَابٌ
فرهنگ واژگان قرآن
نوشيدني - آشاميدني
-
جستوجو در متن
-
شرعبی
لغتنامه دهخدا
شرعبی . [ ش َ ع َ بی ی ] (اِخ ) اُطُمی (قلعه ای ) است پائین کوه ذباب . (منتهی الارب ). از آطام یهود است در مدینه . (یادداشت به خط دهخدا). || (ص نسبی ) منسوب است به شرعب . (سمعانی ). رجوع به شرعب شود.