کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرطي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شرطي
معنی
افسر ارتش , پاسبان , ضابط , مامور پليس
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرطي
دیکشنری عربی به فارسی
افسر ارتش , پاسبان , ضابط , مامور پليس
-
شرطي
دیکشنری عربی به فارسی
شرطي , مشروطه , موکول , مقيد , نامعلوم
-
واژههای مشابه
-
شرطی
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (ص نسب . اِمر.) گروهی از برگزیدگان اعوان حاکمان و والیان ؛ ج . شرط
-
شرطی
لغتنامه دهخدا
شرطی . [ ش َ طی ی ] (ع ص نسبی ) قرارداد نامعین .- بشرطی که ؛ موافق قراردادی که . (ناظم الاطباء).|| منسوب به شرطه . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء). || منسوب به شرط و عهد وپیمان و گرو. (ناظم الاطباء). || کیفیتی . (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح منط...
-
شرطی
لغتنامه دهخدا
شرطی . [ ش ُ طا ] (ع اِ) مثل شرطی . رجوع به شرطی شود.
-
شرطی
لغتنامه دهخدا
شرطی . [ ش ُ طی ی ] (ع ص ، اِ) قراول . || موافق . || شایسته . || مطبوع . (ناظم الاطباء). || رئیس . (از یادداشت مؤلف ). || بختیار و فرخنده و نیکبخت . (ناظم الاطباء). || زبان (واحد زبانه ). (صراح اللغة). || تجسس کننده و سؤال کننده . || ثبات . || تحوی...
-
شرطی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شرط) [عربی. فارسی] šarti ۱. مربوط به شرط.۲. (ادبی) در دستور زبان، جملهای که در آن ادات شرط به کار رفته باشد.۳. (منطق) ویژگی قضیه یا امری که مقید به شرط باشد.
-
شرطی
دیکشنری فارسی به عربی
شرطي , موقت , نهائي
-
conditional inequality
نابرابری شرطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← نامعادله
-
conditional mood
وجه شرطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] وجهی از فعل که برای بیان وضعیتی به کار میرود که منوط به تحقق شرطی است
-
conditional probability
احتمال شرطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] خارج قسمت احتمال وقوع توأم A و B بر احتمال وقوع B
-
conditioning 1
شرطیسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرایندی که از طریق آن آزمودنی به محرکی خاص پاسخ معینی میدهند
-
conditioning 2
شرطیشدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرایندی که به دریافت پاسخی معین به محرکی خاص منجر میشود
-
قیاس شرطی
لغتنامه دهخدا
قیاس شرطی . [ س ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقدمات هر قیاس ممکن است شرطی محض باشد و ممکن است حملی محض باشد و ممکن است مرکب از حملی و شرطی باشد. (فرهنگ فارسی معین از تهافت التهافت ص 436).