کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرسوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرسوف
لغتنامه دهخدا
شرسوف . [ ش ُ ] (ع اِ) کرکرانک یا سر استخوانهای پهلو که سوی شکم باشد. ج ، شراسیف . سر استخوان پهلو از سوی شکم . (مهذب الاسماء) (دهار) (بحر الجواهر). غضروفی است که به هریک از دنده ها آویخته است ، مانند غضروف کتف و در صحاح مقطع دنده از سوی شکم است . (ا...
-
جستوجو در متن
-
شراسیف
لغتنامه دهخدا
شراسیف . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شرسوف . (منتهی الارب ). سرهای استخوانهای پهلو که سوی شکم باشند و استخوانهای نرم که در پهلو باشند. (غیاث اللغات ). سرهای پهلوها را گویند (و مراد از پهلو دنده است ) : آنچه اندر تن ، باریک است نامشان شراسیف ، ای سر پهلوان . (...
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...