کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شرزه
/šarze/
معنی
۱. خشمناک؛ خشمگین: ◻︎ برآمد به بالا چو شرزهپلنگ / خروشان یکی تیغ هندی به چنگ (فردوسی: ۴/۱۲۷).
۲. زورمند و دلیر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خشمگین، خشمناک، غضبناک
۲. پرقدرت، زورمند، قدرتمند، قوی
دیکشنری
fierce, rapacious, wrathful
-
جستوجوی دقیق
-
شرزه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشمگین، خشمناک، غضبناک ۲. پرقدرت، زورمند، قدرتمند، قوی
-
شرزه
فرهنگ فارسی معین
(شَ زِ) (ص .)1 - خشمناک . 2 - زورمند. 3 - تند و تیز.
-
شرزه
لغتنامه دهخدا
شرزه . [ ش َ زَ / زِ ] (ص ) خشمگین . (برهان ). تند و تیز و خشمگین و غضبناک . (ناظم الاطباء). خشمگین و برهنه دندان . (صحاح الفرس ). خشمناک بود و از اینجا گویند شیر شرزه . (فرهنگ خطی ). خشمگین و پرقوت و بسیارنیرو بود و اطلاق این لفظ به غیر از شیر و پلن...
-
شرزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شیرزه› [قدیمی] šarze ۱. خشمناک؛ خشمگین: ◻︎ برآمد به بالا چو شرزهپلنگ / خروشان یکی تیغ هندی به چنگ (فردوسی: ۴/۱۲۷).۲. زورمند و دلیر.
-
شرزه
دیکشنری فارسی به عربی
عنيف
-
واژههای مشابه
-
شرزة
لغتنامه دهخدا
شرزة. [ ش َ زَ ] (ع اِ) یکی شرز، بمعنی شدید و سخت . (از اقرب الموارد). شدیده ای از شداید دهر. (یادداشت مؤلف ). || هلاکت . (ناظم الاطباء): رماه اﷲ بشرزة لاینحل منها؛ ای اهلکه . (از اقرب الموارد). || (مص مرة). قوت . شدت . صعوبت . درشتی . سختی .
-
جستوجو در متن
-
ارغند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ارغند، ارغیده، ارغده، آرغده، آلغده، ارغنده، ارگند› [قدیمی] 'arqand خشمگین؛ خشمناک؛ خشمآلود: ◻︎ بگرای چو اژدهای گرزه / بخروش چو شرزهشیر ارغند (بهار: ۲۸۷).
-
گرازنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gorāzande کسی که از روی ناز و تکبر راه میرود؛ خرامنده: ◻︎ دلیری کند با من این نادلیر / چو گور گرازنده با شرزهشیر (نظامی۵: ۸۲۳).
-
fierce
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شدید، درنده، خشمگین، قوی، تندخو، سبع، حریص، ژیان، خشم الود، شرزه
-
شرزین
فرهنگ نامها
(تلفظ: šarzin) (شرز = شرزه به معنی قوی ، نیرومند (به مجاز) شجاع ، دلاور + ین (نسبت)) ، روی هم به معنی نیرومند و قوی ؛ (به مجاز) شجاع و دلاور .
-
کاردیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kārdide ١. کارآزموده؛ باتجربه.٢. کارزاردیده؛ جنگدیده: ◻︎ به کارهای گران مرد کاردیده فرست / که شیر شرزه درآرد به زیر خمّ کمند (سعدی: ۱۶۱).
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش َ دَ ] (اِ) بره ٔ آهو. (یادداشت مؤلف ) : ز عدل و ز انصاف تو در جهان نیندیشد از شیر شرزه شدن .فرخی .
-
کامفیروز
لغتنامه دهخدا
کامفیروز. (اِخ ) (مرغزار...) مرغزاری است پاره پاره بر کنار رود کر و بیشه است و معدن شیر. و شیران کامفیروزی سخت شرزه و مکابر باشند. (فارسنامه ٔابن البلخی ص 155). رجوع به نزهةالقلوب ص 136 شود.