کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شربت نوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جشن شربت خوران
لغتنامه دهخدا
جشن شربت خوران . [ ج َ ن ِ ش َ ب َ خوَ / خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان رفتن آن جماعت است در فصل بهار بالاتفاق به سیر باغ و بزم نشاط آراستن و از کلام علامی فهامی جشن عروسی معلوم میشود. (آنندراج ) : دلم گم شد از جشن خوش مشربش وزین جشن...
-
شربت خضر و مسیحا
لغتنامه دهخدا
شربت خضر و مسیحا. [ ش َ ب َ ت ِ خ ِ رُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی شربت حیوان است و عطف مسیحا بر خضر بنا بر تغلیب است . (از آنندراج ). آب حیات : حیات آن را شمارم کز خودی بستاندم ساقی بجامی میفروشم شربت خضر و مسیحا را.شیخ العارفین .
-
خوراک دوا یا شربت
دیکشنری فارسی به عربی
جرعة
-
شربت و بستنی
فرهنگ گنجواژه
خوردنیهای تابستانی و خنک.
-
شربت و فالوده
فرهنگ گنجواژه
خوردنی خنک.
-
چای و شربت
فرهنگ گنجواژه
نوشیدنی.
-
زهر و شربت
فرهنگ گنجواژه
درد و درمان.
-
بستنی مخلوط با شربت وغیره
دیکشنری فارسی به عربی
طوف
-
جستوجو در متن
-
سلسبيل
دیکشنری عربی به فارسی
شراب لذيذ خدايان يونان , شهد , شربت , نوش
-
nectar
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شهد، شربت، نوش، شراب لذیذ خدایان یونان
-
نوش دادن
لغتنامه دهخدا
نوش دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) عسل و شربت دادن ، و کنایه از لذت بخشیدن و کام دادن و کامروا و محظوظ و بهره مند گردانیدن : یکی را دهد نوش از شهد و شیربپوشد به دیبا و خزّ و حریر. فردوسی .روان را همی لعلشان نوش دادبیاورد و یکسر به شیدوش داد. فردوسی .چو مست...
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (اِمص ) نوشیدن . (رشیدی ) (اوبهی ) (برهان قاطع) (جهانگیری )(آنندراج ) (انجمن آرا). آشامیدن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). عمل نوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). اسم از نوشیدن است . (یادداشت مؤلف ). نوشیدن مطلقاً و نوشیدن می و باده نوشی : هوا پرخروش و ...
-
عاشق نواز
لغتنامه دهخدا
عاشق نواز. [ ش ِ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ عاشق . آنکه به عاشق لطف کند. آنکه دل عاشق را استمالت کند : بیا ساقی از شادی نوش و نازیکی شربت از میر عاشق نواز.نظامی .
-
جرعه چکانیدن
لغتنامه دهخدا
جرعه چکانیدن . [ ج ُ ع َ / ع ِ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) شربت یا آشامی از آب یا شراب چکانیدن : چو می خوری بلبم نیز جرعه ای بچکان که مردمی نبود باده نوش تنها را.امیرخسرو دهلوی (از ارمغان آصفی ).
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از خوش نوایان است . این رباعی او راست :ای زلف ترا قاعده ٔ مشک فروشی خورشید رخت را روش غالیه پوشی ای خضر ز سرچشمه ٔ حیوان نکنی یادیک شربت اگر زآن لب چون نوش بنوشی .(صبح گلشن ) (قاموس الاعلام ترکی ).