کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شربت نوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شربت نوش
واژهنامه آزاد
شربت نوش اشاره به عسل دارد که در یک مصرع از شعر سعدی آمده است شربت نوش آفرید از مگس نحل که مگس نحل همان زنبور می باشد
-
واژههای مشابه
-
maple syrup
شربت افرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] محلول قندی غلیظ که با تبخیر آب شیرابۀ افرا به دست میآید
-
corn syrup
شربت ذرت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] محلول شیرینکنندهای که ازطریق آبکافت نشاستۀ ذرت به دست میآید
-
glucose syrup
شربت گلوکوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] شربتی که بخش غالب آن از گلوکوز تشکیل شده است
-
starch syrup
شربت نشاسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] هرنوع شربتی که از آبکافت نشاسته به قندهایی مانند مالتودکسترین و گلوکوز تولید شود
-
شربت الماس
لغتنامه دهخدا
شربت الماس . [ ش َ ب َ ت ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شمشیر آبدار است . (برهان ) (بهار عجم ). شمشیر تابان و درخشان . (ناظم الاطباء).
-
شربت تر
لغتنامه دهخدا
شربت تر. [ ش َ ب َ ت ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شربت لطیف و نفیس است . (بهار عجم ) (آنندراج ) : چو دولاب کو شربت تر دهدازین سر ستاند از آن سردهد.نظامی .
-
شربت حیوان
لغتنامه دهخدا
شربت حیوان . [ ش َب َ ت ِ ح َ ی َ / ح َی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آب حیات است . (آنندراج ) (بهار عجم ) : گر تو آیی بسرش شربت حیوان برکف خضر را بر سر بیمار تو خواهم دیدن .علی خراسانی .
-
شربت خوری
لغتنامه دهخدا
شربت خوری . [ ش َ ب َ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) خوردن شربت . (فرهنگ نظام ). || (اِ مرکب ) ظرفی که در آن شربت خورند. (فرهنگ نظام ). گیلاس برای آشامیدن شربت . ظرف برای آشامیدن شربت . قسمی ظرف بلورین ، آشامیدن شربت را. کاسه ٔ خرد یا لیوان خرد برای خوردن ...
-
شربت دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] šarbatdār خدمتکاری که شربت درست میکند و انواع نوشیدنیها و لوازم شربتخانه به او سپرده میشود.
-
شربت سیب
دیکشنری فارسی به عربی
شراب التفاح
-
شربت ابلیمو
دیکشنری فارسی به عربی
شراب الليمون
-
شربت خانه
دیکشنری فارسی به عربی
مخزن
-
شربت طبی
دیکشنری فارسی به عربی
جلاب