کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شربتدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شربتدار
مترادف و متضاد
ایاغچی، ساقی، شربتدار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شربتدار
واژگان مترادف و متضاد
ایاغچی، ساقی، شربتدار
-
شربتدار
لغتنامه دهخدا
شربتدار. [ ش َ ب َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دارنده ٔ شربت . || مسؤول شربتخانه . خادم که اقسام شربت در تحویل او است . (فرهنگ نظام ). کسی که مرباها و آچارها را بسازد و انواع حلواها بپزد و آن را در عرف حال رکابدار گویند. (آنندراج ) (بهار عجم ) : شربتی دا...
-
واژههای همآوا
-
شربت دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] šarbatdār خدمتکاری که شربت درست میکند و انواع نوشیدنیها و لوازم شربتخانه به او سپرده میشود.
-
جستوجو در متن
-
شرابداری
واژگان مترادف و متضاد
ساقیگری، سقایت، شربتدار
-
ایاغچی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبدار، ساقی، شربتدار ۲. آشپز، سفرهچی
-
آبدار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبکی، باطراوت، پرآب، رقیق، شاداب، مایع ۲. آبدارچی، ایاغچی، ساقی، شربتدار، قهوهچی ۳. آبدیده، برنده، تیز ۴. سخت ۵. تند، زننده، نیشدار ۶. آبخیز، آبزا ۷. رسا، روان، فصیح، گویا ≠ بیآب، خشک
-
رکابدار
لغتنامه دهخدا
رکابدار. [رِ ] (نف مرکب ) رکاب دارنده . کسی که رکاب گرفته اغنیا را بر اسب سوار سازد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خادمی که رکاب اسب را بگیرد تا مخدوم او سوار شود. (فرهنگ فارسی معین ). || پیاده را گویند که همراه سوار برود و در این روزگار او را جلودار خو...
-
چشمه بریجرد
لغتنامه دهخدا
چشمه بریجرد. [ چ َ م َ ب ِ ج ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعضی این چشمه را چشمه بزنجرد هم گفته اند و بهرحال در حوالی گنجه واقع است . و از وقایع این محل قتل سلطان حمزه میرزا ولیعهد شاه محمد صفوی است که بعضی مورخین تاریخ شب بیست ودوم ماه ذیحجه...