کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرایع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شرایع
/šarāye'/
معنی
۱. [جمعِ شریعَة] = شریعت
۲. [جمعِ شَریعَة] = شریعه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرایع
فرهنگ فارسی معین
(شَ یِ) [ ع . شرائع ] (اِ.) جِ شریعت .
-
شرایع
لغتنامه دهخدا
شرایع. [ ش َ ی ِ ] (ع اِ) شرائع. ج ِ شریعة. آیینی که پیغمبران از جانب خدای تعالی بر بندگان آورند. (ناظم الاطباء) : بیان شرایع به کتاب تواند بود. (کلیله و دمنه ). تنفیذ شرایع دین و اظهار طرایق ... بی سیاست پادشاه دیندار صورت نبندد. (کلیله و دمنه ). رج...
-
شرایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شرائع] šarāye' ۱. [جمعِ شریعَة] = شریعت۲. [جمعِ شَریعَة] = شریعه
-
جستوجو در متن
-
تربیت دینی
واژهنامه آزاد
پرورش اعتقادی و اخلاقی براساس آموزه های شرایع الهی.
-
معطل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'attel ۱. تعطیلکننده.۲. کسی که وجود خداوند را انکار کند و شرایع را باطل انگارد.
-
مذاهب
واژگان مترادف و متضاد
۱. مذهبها، ادیان، آیینها، شرایع، نحلهها، طریقتها، کیشها ۲. روشها، طریقهها
-
زهو
لغتنامه دهخدا
زهو. [ ] (اِ) نوعی ماهی بی فلس . (شرایع محقق حلی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
مهرالسنة
لغتنامه دهخدا
مهرالسنة. [ م َ رُس ْ س ُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) پانصد درهم است . (از شرایع علامه ٔ حلی ). و رجوع به مَهْر شود.
-
لحکة
لغتنامه دهخدا
لحکة. [ ل ُ ح َ ک َ ] (ع اِ) لحکاء. کرمکی است کبود درازدُم شبیه کربسه . (منتهی الارب ). در شرایع از محرمات حیوان آمده است : و کذا یحرم الیربوع و القنفذ و الوبر و الفنک و السمور و السنجاب و العضاة و اللحکة و هی دویبة یغوص فی الرمل تشبه بها اصابع العذا...
-
طواری
لغتنامه دهخدا
طواری . [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طارئة، بمعنی داهیة، حادثه ، مصیبت .- طواری شهادت ؛ اصناف و الوان آن . رجوع به شرایع کتاب الشهادات شود.
-
اغسال
لغتنامه دهخدا
اغسال . [ اَ ] (ع اِ) ج غُسل ، بمعنی آبی که با آن طهارت کنند. (از اقرب الموارد).- اغسال مسنونه ؛ غسلهای مستحبی . رجوع به شرایع و به غسل در همین لغت نامه شود.
-
کنعت
لغتنامه دهخدا
کنعت . [ ک َ ع َ ] (ع اِ) کنعد.آزادماهی . (مسالک ، شرح شرایع حلی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی از ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع کنعة شود.
-
طهارت مائیه
لغتنامه دهخدا
طهارت مائیه . [ طَ رَ ت ِ ئی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دومین رکن کتاب طهارت در فقه است و عبارتست از وضوء و غسل . (از شرایع ص 4). و رجوع به وضو و غسل شود.
-
یحامیر
لغتنامه دهخدا
یحامیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یحمور. (ناظم الاطباء). ج ِ یحمور به معنی گورخر: و یؤکل من الوحشیة البقر و الکباش الجبلیة والحمر والغزلان و الیحامیر. (شرایع، کتاب الاطعمة و الاشربة). رجوع به یحمور شود.