کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرافتمندانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شرافتمندانه
/še(a)rāfatmandāne/
معنی
مانند مردم شریف و بلندقدر؛ توٲم با شرافت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بزرگوارانه، نجیبانه ≠ نانجیبانه
دیکشنری
gentlemanly, honest
-
جستوجوی دقیق
-
شرافتمندانه
واژگان مترادف و متضاد
بزرگوارانه، نجیبانه ≠ نانجیبانه
-
شرافتمندانه
لغتنامه دهخدا
شرافتمندانه . [ ش َ / ش ِ ف َ دا ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی شرافت و بزرگواری . مقرون به شرافت .
-
شرافتمندانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی. فارسی] še(a)rāfatmandāne مانند مردم شریف و بلندقدر؛ توٲم با شرافت.
-
شرافتمندانه
دیکشنری فارسی به عربی
شريف
-
واژههای مشابه
-
زندگى شرافتمندانه
دیکشنری فارسی به عربی
الحياة الكريمة
-
جستوجو در متن
-
pantisocrat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شرافتمندانه
-
الحياة الكريمة
دیکشنری عربی به فارسی
زندگى شرافتمندانه
-
شريف
دیکشنری عربی به فارسی
ستوده , محترم , شريف , شايان تعريف , پسنديده , بزرگوار , ابرومند , لا يق احترام , شرافتمندانه
-
آریو برزن
فرهنگ نامها
(تلفظ: āriu barzan) (= آریوبرزین) (در اعلام) نام سرداری از سرداران داریوش سوم در هنگام هجوم اسکندر مقدونی به ایران، که شرافتمندانه از جان خود و همراهانش گذشت و تا واپسین دم ایستادگی کرد.
-
هپتالیان
لغتنامه دهخدا
هپتالیان . [ هَِ ] (اِخ ) هفتالیان . قومی بودند که از ایالت کانسوی چین به حدود تخارستان هجوم آوردند. پیروز پادشاه ساسانی که تازه از قلع و قمع کردن کیداریان پرداخته بود، به دفع آنان قیام کرد. اما مغلوب و اسیر شدو بناچار شهر طالقان را که قبل از غلبه ٔ ...
-
اری برزن
لغتنامه دهخدا
اری برزن . [ اَ ی ُ ب َ زَ ] (اِخ ) از سرداران بزرگ و شجاع ایران در عهد داریوش سوم هخامنشی مدافع دربند پارس . اسکندر، پس از مطیع کردن اوکسیان قشون خود را بدو قسمت تقسیم کرده پارمن ْ یُن ْ را از راه جلگه (یعنی از راه رامهرمز و بهبهان کنونی )بطرف پارس ...
-
اردوان پنجم
لغتنامه دهخدا
اردوان پنجم . [ اَ دَ ن ِ پ َ ج ُ ](اِخ ) اشک بیست ونهم . آخرین پادشاه اشکانی . پس از اینکه بلاش چهارم درگذشت دو پسر او، بلاش و اردوان ، مدعی سلطنت شدند. از نوشته های نویسندگان رومی چنین بنظر می آیند، که تاج و تخت لااقل از سال 216م . نصیب اردوان گردی...