کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شراشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شراشر
لغتنامه دهخدا
شراشر. [ ] (اِخ ) مصری . ورّاق و او کتابت مصحف نیز می کرده است . در نیمه ٔ اول قرن چهارم . (ابن الندیم ).
-
شراشر
لغتنامه دهخدا
شراشر. [ ش َ ش ِ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ).
-
شراشر
لغتنامه دهخدا
شراشر. [ ش َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شِرشِرَة. (از منتهی الارب ). رجوع شود به شرشرة.
-
شراشر
لغتنامه دهخدا
شراشر. [ ش َ ش ِ ] (ع اِ) گرانیها. || نفس . || محبت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تمامه ٔ تن . (منتهی الارب ). تمامی تن . (از ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
شراشر (سراسر) وجود
دیکشنری فارسی به عربی
مِنْ (قمَِّ) الرّأس إلي أخْمَصِ القدم (أو القَدَمَين)
-
جستوجو در متن
-
مِنْ (قمَِّ) الرّأس إلي أخْمَصِ القدم (أو القَدَمَين)
دیکشنری عربی به فارسی
سرتا پا , از سر تا پا , جملگي , تماماً , يکپارچه (سرتاپا) , شراشر (سراسر) وجود
-
ذباذب
لغتنامه دهخدا
ذباذب . [ ذَ ذِ ] (ع اِ) نره . شرم مرد. و آن مفردی است بصورت جمع. || ج ِ ذَبذَبة. || ذباذِب ُ الذّنب ، شراشر ذنب ؛ یعنی اطراف دنب .
-
شرشرة
لغتنامه دهخدا
شرشرة. [ ش ِ ش ِ رَ ] (ع اِ) یکی شِرشِر. (از اقرب الموارد). گیاهی است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به شرشر شود. || پاره ای از هر چیزی . ج ، شَراشَر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).