کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شراس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شراس
لغتنامه دهخدا
شراس . [ ش ِ ] (ع اِ) سریشم کفش گران که به جواز اطباء اشراس است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سریشم کفشگران . (ناظم الاطباء).
-
شراس
لغتنامه دهخدا
شراس . [ ش ِ ] (ع مص ) مشارسة و با کسی در معامله سختگیری کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شراس
لغتنامه دهخدا
شراس . [ ش ُ / ش َرْ را ] (ع ص ) ارض شراس ؛ زمین درشت و سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
شراص
لغتنامه دهخدا
شراص . [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شِرصَه . و آن یکسوی پیشانی است نزدیک صدغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...