کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرارهزنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زِنیْ
لهجه و گویش گنابادی
zeni در گویش گنابادی خانمی کردن ، انجام وظایف زنانه ، تمکین
-
زنی
واژهنامه آزاد
زِنِیْ (zenei) در گویش گنابادی جمع زن، زنان ، بانوان ، خانم ها || زِنی؛ در گویش گنابادی خانمی کردن ، انجام وظایف زنانه ، تمکین
-
شراره ریز
لغتنامه دهخدا
شراره ریز. [ ش َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) پراکنده کننده ٔ آتش . پراکننده ٔ اخگر. که به هر طرف پاره های آتش بیفکند : برچید او را از میان امتی که شراره ریز است آتشش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
-
موسی شرارة
لغتنامه دهخدا
موسی شرارة. [ سا ش َ رَ ] (اِخ ) موسی بن امین شرارة عاملی . رجوع به موسی بن امین شود.
-
شراره آتش
واژهنامه آزاد
اخگر، ابیز، پارۀ آتش، آتش پاره.
-
کشو زنی ،دخل زنی
لهجه و گویش تهرانی
دزدی دخل مغازه
-
عشوه زنی
لغتنامه دهخدا
عشوه زنی . [ ع ِش ْ وَ / وِ زَ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت عشوه زن . عشوه سازی . عشوه کاری . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کبودی زنی
لغتنامه دهخدا
کبودی زنی . [ ک َ زَ ] (حامص مرکب ) وشم . توشیم . (یادداشت مؤلف ). خالکوبی .
-
کم زنی
لغتنامه دهخدا
کم زنی . [ ک َ زَ ] (حامص مرکب ) تواضع. خضوع .(فرهنگ فارسی معین ). فروتنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترک علائق کردن و گسستن از دنیا : ای شمس حق ّ تبریز دل پیش آفتابت در کم زنی ّ مطلق از ذره کمتر آمد. مولوی .راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی تا بخی...
-
کله زنی
لغتنامه دهخدا
کله زنی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ زَ ](حامص مرکب ) لاف زنی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
گله زنی
لغتنامه دهخدا
گله زنی . [ گ َ ل َ / ل ِ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیربخش خورموج شهرستان بوشهر که در 108000گزی جنوب خاور خورموج و جنوب کوه نمک واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه ٔ آن 306 تن است . آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات ، خرما و شغل اهالی زراع...
-
benchmarking
محکزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] آزمون توان پردازش سامانۀ رایانهای، شامل سختافزار و نرمافزار، با برنامههای استاندارد سنجش دقت و سرعت و کارایی و قابلیت اطمینان و هزینه
-
probing 3
میلزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] روشی برای یافتن آثار مدفون با فروکردن یا کوبیدن میل فلزی
-
rodding
میلهزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] نوعی تمیزکاری سایشی که در آن با عبور دادن میلهها یا توپیهای لاستیکی یا برسهای نایلونی رسوبها را از درون لولههای تبادلگرهای گرما پاک میکنند
-
boxing, boxe (fr.)
مشتزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشی که در آن یک ورزشکار با استفاده از مشت با ورزشکار دیگر مبارزه کند