کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شراب سیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شراب زده
لغتنامه دهخدا
شراب زده . [ش َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مخمور. خمار. می زده . کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده . (از انجمن آرا). سیرآمده از شراب که هیچ رغبت به آن نکند. (آنندراج ) : سلام کردم و با من به روی خندان گفت که ای...
-
شراب فروش
لغتنامه دهخدا
شراب فروش . [ش َ ف ُ ] (نف مرکب ) خمار. می فروش . باده فروش . نباذ.
-
شراب فروشی
لغتنامه دهخدا
شراب فروشی . [ ش َ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل شراب فروش . || (اِ مرکب ) محل فروش شراب .
-
شراب کش
لغتنامه دهخدا
شراب کش . [ ش َ ک َ ] (نف مرکب ) شراب ساز. || که شراب حمل کند. || باده کش .
-
شراب کشی
لغتنامه دهخدا
شراب کشی . [ ش َ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل شراب کش .
-
شراب گروه
لغتنامه دهخدا
شراب گروه . [ ش َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بهبهان . دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، پشم ، لبنیات و مرغ است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
قلعه شراب
لغتنامه دهخدا
قلعه شراب . [ ق َ ع َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقعدر 28هزارگزی جنوب باختری فریمان و یکهزارگزی شمال باختری مالرو فریمان به پاه قلعه .موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است . سکنه ٔ آن 38 تن است . آب آن از قنات و...
-
پیاله ٔ شراب
لغتنامه دهخدا
پیاله ٔ شراب . [ ل َ / ل ِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) جام می . رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 83 شود.
-
تنک شراب
لغتنامه دهخدا
تنک شراب . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ش َ] (ص مرکب ) آنکه شراب بسیار نتواند گواردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنک جام . (آنندراج ) : یاران موافق همه از دست شدنددر پای اجل یکان یکان پست شدندبودند تنک شراب در مجلس عمریک لحظه ز ما پیشترک مست شدند. خیام (از ی...
-
تنگ شراب
لغتنامه دهخدا
تنگ شراب . [ ت َ ش َ ] (ص مرکب ) زودمست یعنی کسی که از خوردن شراب زود مست گردد. (ناظم الاطباء). تنک شراب . رجوع به همین کلمه شود.
-
شراب الليمون
دیکشنری عربی به فارسی
ليموناد , شربت ابليمو
-
شراب الروم
دیکشنری عربی به فارسی
عجيب و غريب , بد , عرق نيشکر , رم
-
شراب التفاح
دیکشنری عربی به فارسی
شراب سيب , شربت سيب , اب سيب
-
شراب خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] šarābxāne میخانه؛ میکده؛ خمخانه.
-
شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹شرابخواره› šarābxār شرابخور؛ بادهخوار؛ میخواره؛ میپرست.