کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شذبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شذبة
لغتنامه دهخدا
شذبة. [ ش َ ب َ ] (ع اِ) یکی شَذَب . (از منتهی الارب ). رجوع به شذب شود.
-
واژههای همآوا
-
شزبة
لغتنامه دهخدا
شزبة. [ ش َ ب َ ] (ع ص ، اِ) کمانی که نه نو باشد نه کهنه . رجوع به شزیب شود. || ماده خر لاغر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || ماده شتر لاغر. (ناظم الاطباء). || دفعه . (از اقرب الموارد).
-
شزبة
لغتنامه دهخدا
شزبة. [ ش ُ ب َ ] (ع اِ) فرصت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بندآب
لغتنامه دهخدا
بندآب . [ ب َ ] (اِ مرکب ) جزیره . (آنندراج ). || عرم . (ترجمان القرآن ). شدب و شذبه . سکر. (منتهی الارب ). || بند و مفصل . (آنندراج ).
-
اشذاب
لغتنامه دهخدا
اشذاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِشَذَب . رخت خانه از قماش و جز آن . (منتهی الارب ). متاع خانه از قبیل قماش و غیره . (از اقرب الموارد). || پاره های درخت یا پوست آن . (منتهی الارب ). قِطَعالشجر: طار من النخل شذبه ؛ ای ما قطع عنه و قشره . || بند آب . (منتهی الا...
-
رخت
لغتنامه دهخدا
رخت . [ رَ ] (اِ) اسباب و متاع خانه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ سروری ). گرانبهای از اسباب خانه . (ناظم الاطباء). سامان . اسباب و تجملات . (از شعوری ج 2 ص 2). اثاث . (ملخص اللغات ح...
-
درخت
لغتنامه دهخدا
درخت . [ دَ / دِ رَ ] (اِ) ترجمه ٔ شجر. (آنندراج ). هر گیاه خشبی که دارای ریشه وتنه و ساقه و شاخه ها بود. شجر. نهال . (ناظم الاطباء).رستنی بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه ها باشد. شجر که از دار ضعیف تر است . غالباً درخت به گیاهانی گویند که سا...
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...