کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شد و آمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شد و آمد
لغتنامه دهخدا
شد و آمد. [ ش ُ دُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) شدآمد. آمد و شد. رفت و آمد. تردد : چنان فروگرفت قلعه را که آفریده شد و آمد نتوانست کرد. (تاریخ طبرستان ). مسالک و مهالک امن گشاده داریم تا تجار فارغ و ایمن شد و آمدی مینمایند. (جهانگشای جوینی ).
-
واژههای مشابه
-
گوت شد
لغتنامه دهخدا
گوت شد. [ گُت ْ ش ِ ] (اِخ ) یوهان کریستف (1700 - 1766 م .). نویسنده ٔ آلمانی که در نزدیکی کنیکسبرگ متولد شد.
-
حقیر شد
فرهنگ واژههای سره
کوچک شد
-
حیف شد
فرهنگ واژههای سره
تباه شد
-
متعجب شد
فرهنگ واژههای سره
شگفت زده شد
-
متوقف شد
فرهنگ واژههای سره
بازایستاد
-
علنی شد
فرهنگ واژههای سره
آشکار شد
-
فوت شد
فرهنگ واژههای سره
درگذشت، مرد
-
منحل شد
فرهنگ واژههای سره
برچیده شد
-
منکر شد
فرهنگ واژههای سره
زیرش زد
-
بیرون شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونشو› [قدیمی] birunšod راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
ذات شد
لغتنامه دهخدا
ذات شد. [ ت ُ ش َدد ] (اِخ ) رجوع بذات شَل شود.
-
شد وامد
دیکشنری فارسی به عربی
مرور
-
ناراحت شد
دیکشنری فارسی به عربی
إبتأَسَ