کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شدید شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شدید شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اشتد
-
واژههای مشابه
-
شديد
دیکشنری عربی به فارسی
شديد , دردناک , تالم اور , اندوه اورد
-
شَدِيدٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شديد- سخت - محکم
-
hard landing
نشست شدید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نشستی که همراه با ضربۀ شدید است و معمولاً به صدمه دیدن هواگَرد منجر میشود
-
strong gale
تندباد شدید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی با سرعت 41 تا 47 گره در مقیاس باد بوفورت متـ . عدد بوفورت 9 Beaufort number 9
-
severe storm
توفان شدید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] توفان مخرب، بهویژه توفانهای محلی شدید، مانند توفانهای تندری شدید و توفانهای تگرگ و پیچندها
-
boraccia
سردباد شدید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد فروریز بسیار سرد با سرعت زیاد
-
حرارت شدید
لغتنامه دهخدا
حرارت شدید. [ ح َ رَ ت ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طاول کوچکی که بر اثر سوختگی یا تماس با ماده ٔ محرق ایجاد شود.
-
ابوبکر شدید
لغتنامه دهخدا
ابوبکر شدید. [ اَ بو ب َ رِ ش َ ] (اِخ ) هفتمین از امرای بنی حفص در تونس در 709 هَ . ق .
-
اسکندر شدید
لغتنامه دهخدا
اسکندر شدید. [ اِ ک َ دَ ش َ ] (اِخ ) او راست : بیان الصناعة من اتقان فن الزراعة، که در مطبعةالرغائب در زقازیق بسال 1905م . طبع شده . (معجم المطبوعات ج 1 ستون 438).
-
حرف شدید
لغتنامه دهخدا
حرف شدید. [ ح َ ف ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرفی که هنگام سکون صدای آن قطع شود: ء. ج . د. ط. ب . ت . ک . هَ . ق . در مقابل حروف رخوة: ث . ح . خ . ذ. ز. س . ش . ص . ض . غ . ف . هَ . و در مقابل شدید، و رخوة، قسم سومی هست که حد وسط میان این دو قسم...
-
شديد العاطفة
دیکشنری عربی به فارسی
پر از احساسات , باروح , سرزنده
-
شديد الحرارة
دیکشنری عربی به فارسی
حاره , زياد گرم , حاد , سوزاننده , سوزان , محترق , بسيار مشتاق
-
شديد الوضوح
دیکشنری عربی به فارسی
روشن , واضح , زنده