کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شدکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شدکار
/šo(a)dkār/
معنی
۱. شیار.
۲. زمینی که آن را شیار کرده و تخم پاشیده باشند؛ زمین شیارشده: ◻︎ تا زندهام مرا نیست جز مدح تو دگر کار / کشت و درودم این است خرمن همین و شدکار (رودکی: ۵۲۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شدکار
فرهنگ فارسی معین
(شُ یا ش ) (اِ.) نک شدیار.
-
شدکار
لغتنامه دهخدا
شدکار. [ ش ُ ] (اِ) شیار است ، یعنی زمین را بجهت زراعت کردن بشکافند و مستعد سازند و با ذال نقطه دار هم گفته اندبه معنی زمینی که آن را شیار کرده باشند و تخم افشانده باشند. (برهان ). زمین بسیار شخم زده باشد. (لغت فرس اسدی طوسی ). کوم . (سروری ). زمین ک...
-
شدکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شتکار، شتیار، شدیار› [قدیمی] šo(a)dkār ۱. شیار.۲. زمینی که آن را شیار کرده و تخم پاشیده باشند؛ زمین شیارشده: ◻︎ تا زندهام مرا نیست جز مدح تو دگر کار / کشت و درودم این است خرمن همین و شدکار (رودکی: ۵۲۳).
-
جستوجو در متن
-
شتکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šatkār = شدکار
-
شدکاریدنی
لغتنامه دهخدا
شدکاریدنی . [ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) درخور شدکار کردن .
-
شذکار
لغتنامه دهخدا
شذکار. [ ش َ ] (اِ) زمینی که شیار کرده باشند و تخم افکنند و شتکارنیز گویند. (التحفة). رجوع به شدکار و شتکار شود.
-
شتکار
لغتنامه دهخدا
شتکار. [ ش َ ] (اِ) شدکار. شدیار.شکافتن زمین باشد بجهت زراعت کردن . (برهان ). شیار زمین بجهت زراعت . (از ناظم الاطباء). شخم کردن زمین .
-
شدیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شتیار› [قدیمی] šo(a)dyār = شدکار: ◻︎ به زخم پای ایشان کوه دشت است / به زخم یشک ایشان دشت شدیار (عنصری: ۳۹)، ◻︎ یکی را زمین بوستان است و شوره / یکی کشت و فالیز و شدیار دارد (ناصرخسرو۱: ۲۲۳).
-
شدیار
لغتنامه دهخدا
شدیار. [ ش ُ ] (اِ) به معنی شدکار است که شخم کردن و شکافتن زمین باشد بجهت زراعت کردن و با ذال نقطه دار هم آمده است به معنی زمینی که آن را گاو رانده باشند تا تخم بیفشانند. (برهان ). شدکار. شیار و شخم زمین . زمین گاوکرده که تخم کارند در او. (اوبهی ). ش...
-
شیار
لغتنامه دهخدا
شیار. (اِ) شدیار = شدکار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زمینی را گویند که بجهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند. (برهان ). زمین گاوآهن زده . (فرهنگ اسدی ). شکاف که با گاوآهن در زمین کرده باشند. (ناظم الاطباء). اثری که بر زمین ماند از راندن گاوآهن . (یادداشت م...
-
شهکار
لغتنامه دهخدا
شهکار. [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهکار. در رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و ناظم الاطباء بمعنی فریب و حیله ومکر آمده است ، اما در بهار عجم و برهان شه نگار بدین معنی آمده است . ظاهراً این معنی اخیر که این فرهنگها نوشته اند بمعنی شاکار است یعنی کار فرمودن ...
-
کوم
لغتنامه دهخدا
کوم . (اِ) گیاهی باشد خوشبوی که آن را اذخر گویند. (برهان ). گیاهی است خوشبوی بعضی اذخر را دانسته اند. (آنندراج ). نام گیاهی است خوشبوی . (فرهنگ جهانگیری ). گیاه اذخر. (ناظم الاطباء). اذخر. گورگیاه . (فرهنگ فارسی معین ). سروری گفته که در تاج الاسامی ب...
-
دنبه
لغتنامه دهخدا
دنبه . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) آن جزء از گوسفند که به جای دم از خلف آن واقع شده و محتوی چربش است . (ناظم الاطباء). دم نوعی از گوسپند که پهن باشد که هندیان آن را چکتی نامند. (آنندراج ) (غیاث ). الیة. دم نوعی از گوسپندان که چرب و کلان شود. چربوی دنبال...
-
کشت
لغتنامه دهخدا
کشت . [ ک ِ ] (مص مرخم ، اِمص ) زراعت . کشاورزی . زرع . اَکّاری . مؤاکره . حرث : به کشت ار برد رنج کشورزیان چنان کن که ناید به کشور زیان . اسدی .جهان زمین و سخن شخم و جانت دهقان است به کشت باید مشغول بود دهقان را. ناصرخسرو.- کشت و درود ؛ کاشتن و درو...