کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شدو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شدو
/šadv/
معنی
شعر را با آواز کشیده شبیه غنا خواندن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شدو
فرهنگ فارسی معین
(شَ دْ) [ ع . ] (مص ل .) شعر یا آواز را با صدای بلند خواندن .
-
شدو
لغتنامه دهخدا
شدو. [ ش َدْوْ ] (ع اِ) اندک از هر بسیار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قصد. || جانب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
شدو
لغتنامه دهخدا
شدو. [ ش َدْوْ ] (ع مص ) قصد کردن قصد کسی را. (منتهی الارب ). || شعر به سرود خواندن و راندن شتر. (یادداشت مؤلف ). || خواندن یک یا دو بیت و کشیدن آواز خود را. (از لسان العرب ). || شتران را راندن : شدا الابل یشدوها شدواً. (از السان العرب ). || آموختن ...
-
شدو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] šadv شعر را با آواز کشیده شبیه غنا خواندن.
-
جستوجو در متن
-
غلیم
لغتنامه دهخدا
غلیم . [ غ ُ ل َ ](اِخ ) ابن سام بن نوح . به مکه آمد و در آنجا ساکن شدو کسی به وی منسوب نگردیده است . (از تاج العروس ).
-
ناولز
لغتنامه دهخدا
ناولز. (اِخ ) جیمز شریدان . در سال 1784 م . در ایرلند متولد شدو به سال 1862 م . درگذشت . شهرت او در نمایشنامه نویسی است . نمایشنامه ٔ معروف او «ویرجینیوس » نام دارد.
-
ماکرن
لغتنامه دهخدا
ماکرن .[ رَ ] (اِخ ) امپراطور روم که به سال 161 م . در «سزاره » (نومیدی ) متولد شدو در سالهای 217-218 فرمانروائی داشت . (از لاروس ).
-
شنگل
لغتنامه دهخدا
شنگل . [ ش َ گ َ ] (اِخ ) نام قبیله ای بوده است در سیستان مقیم اوق : باز میان مردمان اوق تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنه ٔ احدی و اربعین [ و ثلاثمائة ] و بوالفتح آنجا شدو ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325).
-
عبدالغنی
لغتنامه دهخدا
عبدالغنی . [ ع َ دُل ْ غ َ نی ی ] (اِخ ) ابن شاکربن محمد السادات . وی فقیهی حنفی و از مردم دمشق بود. از تألیفات اوست : الفتاوی . به سال 1210 هَ . ق . متولد شدو به سال 1265 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
کاغذی
لغتنامه دهخدا
کاغذی . [ غ َ ] (اِخ ) حامدبن جعفر صوفی کاغذی مکنی به ابواحمد از مردم نیشابور است . وی به سال 353 به سجستان رفت و خطیب آن ناحیه شدو به سال 356 درگذشت . رجوع به الانساب سمعانی شود.
-
بروسه
لغتنامه دهخدا
بروسه . [ بْرو/ ب ُ س ِ ] (اِخ ) فرانسوا. پزشک فرانسوی . وی بسال 1772 م . در سن مالو متولد شدو در سال 1838 م . درگذشت . دستگاه فیزیولوژیک وی مبتنی بر قابلیت تحریک نسوج است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حبشة
لغتنامه دهخدا
حبشة. [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) ابن قیس نهمی . از بنی نهم ، بطنی از همدان . اهل سیر گویند: او بطف (کربلا) حاضر شدو در عاشورا کشته گردید. (تنقیح المقال ج 1 ص 250).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق بن عبدالعظیم العثمانی . فقیه مالکی است . از تألیفات او است : سلاح الایمان فی الصلاة و تلاوة القرآن . بدایة السلوک «منظومه است ». تنبیه الغافل الی مرتبة العاقل . وی به سال 945 هَ . ق . متولد شدو در سال 102...
-
عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالباقی البعلی الدمشقی . وی عالم به نحو و از مردم بعلبک است به دمشق متولد شد و هم بدانجا درگذشت . او راست : نظم الشافیه در علم صرف ، شرح آن ، تشطیر الفیه ٔ ابن مالک ،و او را شعری است . وی به سال 1079 ...