کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شدن
/šadn/
معنی
درخت گلی شبیه یاسمین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. صیرورت، گردیدن، گشتن
۲. رفتن، روانشدن، عازمشدن
۳. گذشتن، منقضیشدن ≠ اتیان، رسیدن، فرارسیدن
فعل
بن گذشته: پا شد
بن حال: پا شو
دیکشنری
ate _, become, come, due, en _, enter, escence _, fy _, get, go, grow, happen, ize _, wax
-
جستوجوی دقیق
-
شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. صیرورت، گردیدن، گشتن ۲. رفتن، روانشدن، عازمشدن ۳. گذشتن، منقضیشدن ≠ اتیان، رسیدن، فرارسیدن
-
شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - گردیدن ، گشتن . 2 - انجام یافتن . 3 - دگرگون شدن . 4 - به پایان رسیدن . 5 - رفتن ، گذشتن . 6 - گراییدن ، میل کردن . 7 - تجاوز کردن . 8 - محو گشتن ، زایل گردیدن . 9 - حصول یافتن .
-
شدن
فرهنگ فارسی معین
(شَ دَ) [ ع . ] (اِ.) مخفف شادن ، آهوبره .
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش َ ] (ع اِ) درختی است شکوفه ٔ آن مانند شکوفه ٔ یاسمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش َ دَ ] (اِ) بره ٔ آهو. (یادداشت مؤلف ) : ز عدل و ز انصاف تو در جهان نیندیشد از شیر شرزه شدن .فرخی .
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش َ/ ش َ دَ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش ُ دَ ] (مص ) گذشتن . مضی . سپری شدن . مصدر دیگرغیرمستعمل آن شوش . (از یادداشت مؤلف ) : شد آن تخت شاهی و آن دستگاه زمانه ربودش چو بیجاده کاه . فردوسی .گر از کیقباد اندر آری شماربر این تخمه بر سالیان شد هزار. فردوسی .آن روزگار شد که توانست آ...
-
شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) šadn درخت گلی شبیه یاسمین.
-
شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: šutan] šodan ۱. انجام یافتن؛ گشتن؛ گردیدن.۲. [قدیمی] رفتن.۳. [قدیمی] گذشتن.۴. [قدیمی] روان گشتن.
-
شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اصبح , انم , يکون
-
شدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bebi طاری: boy(mun) طامه ای: boɂan / beɂan طرقی: boymun کشه ای: boymun نطنزی: boɂan
-
واژههای مشابه
-
اوخ شدن، اوف شدن
لهجه و گویش تهرانی
مجروح شدن (بچهها)، آسیب دیدن.
-
عرض شدن
لغتنامه دهخدا
عرض شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معروض شدن . (از آنندراج ) : گر ز صد آرزوی وصل یکی بشماری تا قیامت نشود عرض تمنای دلم .حسین ثنائی (از آنندراج ).
-
عروس شدن
لغتنامه دهخدا
عروس شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به همسری مردی درآمدن دختر یا زن . (فرهنگ فارسی معین ).