کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شد
/šad[d]/
معنی
۱. محکم کردن؛ استوار ساختن.
۲. قوی کردن.
۳. (ادبی) تشدید دادن به حرفی در کلمه.
۴. (موسیقی) پست و بلند کردن نغمه؛ کشش دادن صوت هنگام آوازخوانی: ◻︎ گلبانگ نغمهسازان شدّی بلند دارد / از فرش رفته تا عرش این صیت کامرانی (کلیم همدانی: لغتنامه: شدّ)، ◻︎ با اهل درد زمزمه را شدّ نمیکنند / دل بلبلان به ناله مقید نمیکنند (طاهر وحید: لغتنامه: شدّ).
۵. (اسم) (موسیقی) مقام؛ پرده.
۶. (موسیقی) کوک کردن.
〈 شدِّ پهلوان: [قدیمی] فریاد بلندی که کشتیگیران در اول کشتی گرفتن برمیکشند.
〈 شدّ مخالف: [مقابلِ شدّ موافق] (موسیقی) [قدیمی] نغمۀ بیاصول و آواز ناهنجار.
〈 شدّومد: [قدیمی، مجاز]
۱. شٲنوشوکت.
۲. زوروقوت.
۳. درشتی و سختی.
۴. مفصّل؛ مشروح.
〈 به شدّ و مد رفتن: [قدیمی، مجاز] خرامیدن؛ با نازوغرور رفتن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: پا شد
بن حال: پا شو
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شد
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (مص ل .) شدن ، رفتن .
-
شد
فرهنگ فارسی معین
(شَ دّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) محکم کردن ، استوار ساختن . قوی کردن . 2 - بلند و پست کردن نغمه تا موافق مطلوب گردد؛ کوک کردن ، اصطحاب . 3 - (مص ل .) دویدن . 4 - حمله کردن .
-
شد
لغتنامه دهخدا
شد. [ ش َ / ش َ دْ د ] (ع اِمص ) درازکشیدگی آواز و حروف . (ناظم الاطباء). به اصطلاح نغمه وران و مطربان آن است که نغمه را بلند کنند و پست کنند تا وقتی که موافق مدعاراست شود. (برهان ). بعضی نوشته اند که به معنی دراز کردن آواز و در جهانگیری به معنی راست...
-
شد
لغتنامه دهخدا
شد. [ ش َ] (فعل ) مخفف ِ «شود». (یادداشت مؤلف ). و در تمامی شواهد ذیل شَد مخفف ِ «شود» آمده است . (از یادداشت به خط دهخدا) : و شهریار را بخواند و به خانه اندر همی داشت و به خلق ننمودی ،تا بزرگ شَد [بهرام چوبینه ] و خویشتن را شهریار نخواندی . (ترجمه ...
-
شد
لغتنامه دهخدا
شد. [ ش َدد ] (ع مص ) دویدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بالا برآمدن آتش . (منتهی الارب ). || زور و قوت دادن . (منتهی الارب ). نیرومند گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || استوار کردن چیزی را. (منتهی الارب ).استوار ببستن . (المصادر). || حمله...
-
شد
لغتنامه دهخدا
شد. [ ش ُ ] (مص مرخم ، اِمص )شدن . (ناظم الاطباء). عمل شدن . و رجوع به شدن شود.- آمد و شد کردن ؛ آمد و رفت کردن و بسیار رفتن به جایی و تردد بسیار نمودن . (ناظم الاطباء).
-
شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربِی: شدّ] [قدیمی] šad[d] ۱. محکم کردن؛ استوار ساختن.۲. قوی کردن.۳. (ادبی) تشدید دادن به حرفی در کلمه.۴. (موسیقی) پست و بلند کردن نغمه؛ کشش دادن صوت هنگام آوازخوانی: ◻︎ گلبانگ نغمهسازان شدّی بلند دارد / از فرش رفته تا عرش این صیت کامران...
-
شد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bebo / gelâ طاری: bebo طامه ای: bobo طرقی: bebo کشه ای: bebo نطنزی: babo
-
واژههای مشابه
-
گوت شد
لغتنامه دهخدا
گوت شد. [ گُت ْ ش ِ ] (اِخ ) یوهان کریستف (1700 - 1766 م .). نویسنده ٔ آلمانی که در نزدیکی کنیکسبرگ متولد شد.
-
حقیر شد
فرهنگ واژههای سره
کوچک شد
-
حیف شد
فرهنگ واژههای سره
تباه شد
-
متعجب شد
فرهنگ واژههای سره
شگفت زده شد
-
متوقف شد
فرهنگ واژههای سره
بازایستاد
-
علنی شد
فرهنگ واژههای سره
آشکار شد