کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شخول
/šoxul/
معنی
۱. سوت؛ سفیر.
۲. ناله.
۳. فریاد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شخول
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (اِ.) = شخیل . شخل : 1 - بانگ . 2 - سوت ، صفیر. 3 - ناله . 4 - پژمردگی .
-
شخول
لغتنامه دهخدا
شخول . [ ش َ / ش ِ ] (اِ، اِمص ) شخل . شخیل . (غیاث اللغات ). صفیر و صدایی که در وقت آب خوردن اسبان را کنند تااسب را میل با آب خوردن بیشتر شود. (از برهان ). صفیر. (غیاث اللغات ). صفیری که هنگام آب خوردن اسب زنندو آن را بدین آواز ترغیب بر آب خوردن کنن...
-
شخول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شخیل، شخل› [قدیمی] šoxul ۱. سوت؛ سفیر.۲. ناله.۳. فریاد.
-
جستوجو در متن
-
شخل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šaxl = شخول
-
شخیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šaxil = شخول
-
شخیل
لغتنامه دهخدا
شخیل . [ ش َ ] (اِ، اِمص ) شخول . صفیر و صدایی باشد که در وقت آب خوردن اسبان کنند. ناله و فریاد. بانگ و نعره . (برهان ).
-
شرخیوه
لغتنامه دهخدا
شرخیوه . [ ش ِ خی وِ ] (اِ) شخول . شخیل . صفیر و خروج و دخول نفس از میان دولب به نحوی که آواز و صفیر برآید. (ناظم الاطباء).
-
بشخو کردن
لغتنامه دهخدا
بشخو کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بشخلیدن . بشخولیدن . الصفیر. (تاج المصادر بیهقی ). صفیر زدن . سوت زدن . سوت کشیدن . رجوع به بشخلیدن ، بشخولیدن و شخول شود. || ادامه . (منتهی الارب ).
-
شخولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شخلیدن، شخیلیدن› [قدیمی] šaxulidan ۱. فریاد زدن؛ بانگ کردن: ◻︎ تو دعا را سخت گیر و میشخول / عاقبت برهانَدَت از دست غول (مولوی: ۳۶۳).۲. ناله کردن.۳. سوت زدن.۴. پژمرده شدن.
-
شخل
لغتنامه دهخدا
شخل . [ ش َ ] (اِ) شخول . شخیل . (غیاث اللغات ). سروری در ذیل شخیل گوید: در فرهنگ به وزن بخل نیز به این معنی صفیر و بانگ آمده اما به خاطر میرسد که به وزن سجل اصح باشد. (سروری ). صفیر و بانگ . فریاد و نعره . (غیاث اللغات ). || صفیر. فریاد. بانگ و نعره...