کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شخودن
/šaxudan/
معنی
۱. خراشیدن؛ مجروح کردن: ◻︎ من همانم که مرا روی همی اشک شخود / من همانم که مرا دست همی جامه درید (فرخی: ۴۳۷)، ◻︎ به مدحت کردن مخلوق روی خویش بشخودم / نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم (کسائی: ۴۰).
۲. به ناخن کندن؛ ریش کردن؛ خراشیدن با ناخن یا دندان: ◻︎ بکندند موی و شخودند روی / از ایران برآمد یکی هویهوی (فردوسی: ۱/۳۱۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شخودن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص م .) 1 - خراشیدن ، ریش کردن . 2 - آزردن .
-
شخودن
لغتنامه دهخدا
شخودن . [ ش َدَ ] (مص ) مجروح کردن به دندان . (برهان ). به ناخن کندن . (لغت فرس اسدی ) (سروری ). شخولیدن . (سروری ). ریش کردن به ناخن و در سراج به معنی خراشیدن . (غیاث اللغات ). ریش نمودن به ناخن و خراشیدن پوست روی . (برهان ). شخائیدن . شخالیدن . ریش...
-
شخودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šaxudan ۱. خراشیدن؛ مجروح کردن: ◻︎ من همانم که مرا روی همی اشک شخود / من همانم که مرا دست همی جامه درید (فرخی: ۴۳۷)، ◻︎ به مدحت کردن مخلوق روی خویش بشخودم / نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم (کسائی: ۴۰).۲. به ناخن کندن؛ ریش ک...
-
جستوجو در متن
-
بشخودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bešxudan = شخودن
-
شوخودن
لغتنامه دهخدا
شوخودن . [ دَ ] (مص ) صورتی یا لهجه ای از شخودن است . خراشیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به شخودن شود. || فراهم آوردن و جمع کردن . (ناظم الاطباء).
-
ناشخودن
لغتنامه دهخدا
ناشخودن . [ ش َ دَ ] (مص منفی ) نشخودن . نخراشیدن . مقابل شخودن ، به معنی خراشیدن و خارانیدن و آسیب رساندن . رجوع به شخودن شود.
-
ناشخودنی
لغتنامه دهخدا
ناشخودنی . [ ش َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل شخودن نیست . که آن را نتوان شخود. که نباید شخودش . مقابل شخودنی .
-
شنجودن
لغتنامه دهخدا
شنجودن . [ ش َ دَ ] (مص ) رنجانیدن و مجروح ساختن و خراشیدن . (آنندراج ). زخم کردن و مجروح ساختن و خراشیدن . (ناظم الاطباء). (شاید دگرگون شده ٔ شخودن باشد).
-
شخادان
لغتنامه دهخدا
شخادان . [ ش َ ] (نف ) مجروح کننده . || به ناخن کننده . (برهان ) (سروری ) (انجمن آرا). اما می نماید که مصحف شخاوان باشد صفت بیان حالت از شخودن : بر چشمه شیری شخادان زمین دمان بر دم گوری اندر کمین .اسدی .
-
غلغلیجگه
لغتنامه دهخدا
غلغلیجگه . [ غ ِ غ ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) کف پای یا دست یا زیر بغل که با خارش و شخودن کس دیگری آدمی را خنده افتد. غلغلیجگاه : چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست که برسکیزد چون من فروسپوزم بیش چنان بدانم من جای غلغلیجگهش کجا به مالش اول دراوفتد به سریش ...
-
شخانیدن
لغتنامه دهخدا
شخانیدن . [ ش ُ دَ ] (مص )خراشانیدن با ناخن . || خراشیدن فرمودن . || ریش کردن . || خلانیدن و سبب خلیدن شدن . (ناظم الاطباء). اما در هر سه معنی ممکن است محرف شخائیدن باشد که مرادف شخودن است : چو بشنیدشاه آن پیام نهفت ز کینه لب خود شخانید و گفت . لبیبی...
-
غلغلیج
لغتنامه دهخدا
غلغلیج . [ غ ِ غ ِ ] (اِ) دغدغه باشد؛ یعنی آنکه پهلوی کسی را یا زیر کش بر انگشت بکاوی و بجنبانی تا بخندد. (فرهنگ اسدی ). دغدغه باشد چنانکه بغل کسی را بکاوی تا بخندد. غلمیچ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). امروز آن را غِلغِلَک گویند و تنها در بغل خنده نیفتد، ...
-
بشخاییدن
لغتنامه دهخدا
بشخاییدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) بشخودن . بمعنی خراشیدن با ناخن و غیر آن . (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مرادف شخودن بمعنی خراشیدن . و بای زائد از کثرت استعمال گویا جزو کلمه شده . (رشیدی ) : سواران خفته و او اسب بر سرشان همی تازدکه...
-
بشخودن
لغتنامه دهخدا
بشخودن . [ ب ِ دَ ] (مص ) بشخاییدن .خراشیدن باشد. (از برهان ) (غیاث ) (از آنندراج ) (جهانگیری ). خراشیدن بناخن و جز آن . (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 186 و 207) : بمدحت کردن مخلوق روح خویش بشخودم نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم...