کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شخسار
/šaxsār/
معنی
۱. شاخۀ درخت.
۲. قسمت بالای درخت که پرشاخوبال باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شخسار
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) 1 - جای انبوه از درختان . 2 - سنگلاخ .
-
شخسار
لغتنامه دهخدا
شخسار. [ ش َ ] (اِ مرکب ) زمین سخت و محکمی را گویند که در دامن کوهها واقع است . (برهان قاطع) : بکردار سریشمهای ماهی همی برخاست از شخسارها گل . منوچهری . || مخفف شاخسار که جای بسیاری و انبوهی درختان باشد. (برهان ) : جبرئیل کرمی سدره مقام و وطنت همچو م...
-
شخسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ شاخسار] [قدیمی] šaxsār ۱. شاخۀ درخت.۲. قسمت بالای درخت که پرشاخوبال باشد.
-
شخسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šaxsār ۱. زمین سخت و ناهموار.۲. زمین سخت در دامن کوه؛ سنگلاخ.
-
جستوجو در متن
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...