کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شخار
/šaxār/
معنی
قلیا که از اشنان گرفته میشود و در صابونپزی به کار میرود: ◻︎ از نمک رنگ او گرفته قرار / خاکش از گرد شور گشته شخار (عنصری: لغت فرس۱: شخار)، ◻︎ چه باید تو را سلسبیل و رحیق / چو خرسند گشتی به سرکه و شخار؟ (ناصرخسرو۱: ۲۸۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
alkali
-
جستوجوی دقیق
-
شخار
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) 1 - قلیایی که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود. 2 - نوشادر.
-
شخار
لغتنامه دهخدا
شخار. [ ش َ ] (اِ) قلیا را گویند که صابون پزان به کار برند و بهترین وی آن است که از اشنان سازند و در وی خواص عجیبه بسیار است . (برهان ). اشخار. (جهانگیری ). قلیا باشد که صابون گران به کار برند. (فرهنگ سروری ). آنچه رنگ رزان و گازران به کار برند. به ه...
-
شخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] ‹اشخار، شخیره› šaxār قلیا که از اشنان گرفته میشود و در صابونپزی به کار میرود: ◻︎ از نمک رنگ او گرفته قرار / خاکش از گرد شور گشته شخار (عنصری: لغت فرس۱: شخار)، ◻︎ چه باید تو را سلسبیل و رحیق / چو خرسند گشتی به سرکه و شخار؟ (ناصرخسرو۱:...
-
واژههای مشابه
-
ُشخار
لهجه و گویش بختیاری
došxâr/došqâr دشوار، سخت.
-
واژههای همآوا
-
ُشخار
لهجه و گویش بختیاری
došxâr/došqâr دشوار، سخت.
-
جستوجو در متن
-
اشخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] [قدیمی] 'ašxār = شخار
-
خشار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] [قدیمی] xašār = شخار
-
شخیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از آرامی] [قدیمی] šaxire = شخار
-
بلخچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لخچ› [قدیمی] balxač زاج سیاه؛ قلیا؛ شخار.
-
قلیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قلیاء] ‹کلیا› (شیمی) qalyā زاج سیاه؛ شخار که از اشنان گرفته میشود.
-
اشخار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) شخار.
-
اخشار
لغتنامه دهخدا
اخشار. [ اَ ] (اِ) قلی . خشار. (مقدمةالأدب زمخشری ص 59). اَشْخار. شَخار. رجوع به اَشْخار و شَخار و قَلی ̍ شود.