کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شحنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شحنه
/še(a)hne/
معنی
داروغه؛ پلیس؛ پاسبان و نگهبان شهر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، ضابط، عسس، گزمه، محتسب، نگهبان
دیکشنری
sheriff
-
جستوجوی دقیق
-
شحنه
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، ضابط، عسس، گزمه، محتسب، نگهبان
-
شحنه
فرهنگ فارسی معین
(ش نَ یا نِ) [ تر - مغ . ] (اِ.) 1 - داروغه . 2 - حاکم نظامی .
-
شحنه
لغتنامه دهخدا
شحنه . [ ش َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔشهرستان یزد. دارای 259 تن سکنه ، آب آن از قنات ، محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
شحنه
لغتنامه دهخدا
شحنه . [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) مردی که او را پادشاه برای ضبط کارها و سیاست مردم در شهر نصب کند. بعرف آن را کوتوال و حاکم گویند و این لفظ به فتح غلط است . (از آنندراج ). نگهبان شهر. عسس و صوبه دار. نواب و نایب حاکم شهر. رئیس پولیس . (ناظم الاطباء) : عم...
-
شحنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شِحنَة] [قدیمی] še(a)hne داروغه؛ پلیس؛ پاسبان و نگهبان شهر.
-
واژههای مشابه
-
شحنة
لغتنامه دهخدا
شحنة. [ ش ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) آنقدر از گیاه که ستوران را یک روز و یک شب کفایت کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جماعت اسبان یا به قدر کفایت از آن ، یقال : بالبلد شحنة من الخیل ؛ ای رابطة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنچه کشتی را بارگی...
-
شحنة
دیکشنری عربی به فارسی
حمل , ارسال , محموله , مرسوله , کالا ي حمل شده باکشتي
-
ابن شحنه
لغتنامه دهخدا
ابن شحنه . [ اِ ن ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) ابوالفرج عبدالرحمن بن احمدبن مبارک غَزّی . وفات 799 هَ .ق . او راست : کتاب عوالی .
-
ابن شحنه
لغتنامه دهخدا
ابن شحنه . [ اِ ن ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) ابوالولید ابراهیم بن محمد، معروف به ابن شحنه ٔ حلبی . او راست : کتاب لسان الحکام فی معرفة الاحکام در قضاء حلب و آن سی فصل است در معاملات و اقضیه . وفات 882 هَ .ق .
-
ابن شحنه
لغتنامه دهخدا
ابن شحنه . [ اِ ن ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) ابوالولید محمدبن محمدبن محمودبن شحنه زین الدین حلبی (749-815 هَ .ق .). قاضی حنفیه بحلب . در چند فن بنظم و نثر تألیفات دارد از آن جمله : روضةالمناظر فی علم اخبار الاوائل و الاواخر که به سال 806 ختم میشودو در حاشیه...
-
ابن شحنه
لغتنامه دهخدا
ابن شحنه . [ اِ ن ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) قاضی القضاة عبدالبربن محمد حلبی . فقیه حنفی . او راست : کتاب تفصیل عقدالفوائد در شرح منظومه ٔ ابن وهبان . وفات 921 هَ .ق .
-
شحنه ٔ خراسانی
لغتنامه دهخدا
شحنه ٔ خراسانی . [ ش َ ن ِ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) محمدمهدی خان فرزند محمدحسن بیک بن حاجی محمدخان اوبهی . اصلش از خراسان و پدرش ساکن مازندران بود. در دوران نادرشاه افشار سمت دریابیگی مازندران و سپس دریابیگی شیراز را داشت و در اثر سعایت کور گردید و به اتفاق ...
-
شحنه سود
لغتنامه دهخدا
شحنه سود. [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) گرفتار شحنه . (شرفنامه چ وحید ص 124) : سیه کار شب چون شود شحنه سودبرون آید آتش ز گردنده دود.نظامی .
-
شحنه کش
لغتنامه دهخدا
شحنه کش . [ ش ِ ن َ / ن ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ شحنه . || به مجاز تأدیب کننده ٔ شحنه : گر تو را تیغ حکم در مشت است شحنه کش باش دزد خود کشته ست . اوحدی .|| (ن مف مرکب ) کشته ٔ شحنه . مقتول شحنه .