کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شحاذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شحاذ
معنی
گرفتارفقر و فاقه , بگدايي انداختن , بيچاره کردن , گدا
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شحاذ
لغتنامه دهخدا
شحاذ. [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) ستیهنده و تیز. (شحاث بثاء غلط است چنانکه گذشت در شحاث ) (از منتهی الارب ). || سائل . (از اقرب الموارد). گدای . ستیهنده در سؤال . گدای مبرم در سؤال . گدای سمج . (یادداشت مؤلف ).
-
شحاذ
دیکشنری عربی به فارسی
گرفتارفقر و فاقه , بگدايي انداختن , بيچاره کردن , گدا
-
واژههای همآوا
-
شهاز
واژهنامه آزاد
لغت ترکی عشایر ترک قشقائی به بز نر پیشرو گله شهاز می گویند بز نر پنچ ساله به بالا که بخاطر شاخ ها و موهای بلندش زیبائی خاصی دارد و کل گله گوسفند از پشت سر او حرکت می کنند و چون سن او از همه گله بیشتر است همه مسیر های حرکت گله را می شناسد و به چوپان ...
-
جستوجو در متن
-
گرفتارفقر و فاقه
دیکشنری فارسی به عربی
شحاذ
-
بگدایی انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
شحاذ
-
گدا
دیکشنری فارسی به عربی
شحاذ , متسول
-
بیچاره کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تمثال نصفي , شحاذ
-
شحاث
لغتنامه دهخدا
شحاث . [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) شحاذ. (اقرب الموارد). به معنی شحاذ و غلط عوام است . (منتهی الارب ).
-
شحاحذة
لغتنامه دهخدا
شحاحذة. [ ش َ ح ِ ذَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شحاذ. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شحاذ شود.
-
شحاذت
لغتنامه دهخدا
شحاذت . [ ش َذَ ] (ع اِمص ) گدایی . (یادداشت مؤلف ). عمل شحاذ.
-
تیزگر
لغتنامه دهخدا
تیزگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) چاقو تیزکن . شحاذ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تیزکننده ٔ شمشیر و کارد و نیزه و جز اینها. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
صقال
لغتنامه دهخدا
صقال . [ ص َق ْ قا ] (ع ص ) مهره زن . (مهذب الاسماء). مهره کش . (غیاث اللغات ). || روشنگر یعنی آنکه آهن روشن کند. (مهذب الاسماء). شحاذ. جَلاّء.
-
شحاذة
لغتنامه دهخدا
شحاذة. [ ش َح ْحا ذَ ] (ع ص ) مؤنث شحاذ. (از مهذب الاسماء). گدای مبرم و سمج زن . || روشن گر. صیقل . صقال . صاقل . جلاء: شحاذالسیوف ؛ جلاءالسیوف . (یادداشت مؤلف ).