کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شح
/šah[h]/
معنی
بخیل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شح
فرهنگ فارسی معین
(شُ حّ) [ ع . ] (مص ل .) بُخل ، بُخل ورزیدن .
-
شح
لغتنامه دهخدا
شح . [ ش َ / ش ِ / ش ُح ح ] (ع اِمص ) زفتی . (منتهی الارب ). بخل . (اقرب الموارد). بخیلی . (مهذب الاسماء). || آزمندی . (منتهی الارب ). حرص . و در صحاح به معنی حرص توأم با بخل آمده است . (از اقرب الموارد). بخل با حرص . (زمخشری ) : تو ز شح و بخل خواهی...
-
شح
لغتنامه دهخدا
شح . [ ش َ / ش ِ / ش ُح ح ] (ع مص ) زفتی کردن . (از منتهی الارب ). بخل ورزیدن . (از اقرب الموارد). بخیلی کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (دهار). بخیل و حریص شدن . (المصادر زوزنی ). || آزمندی نمودن .(از منتهی الارب ). حرص ورزیدن . (از اقرب الموارد).
-
شح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] šah[h] بخیل.
-
شح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شحّ] [قدیمی] šoh[h] ۱. بخیل شدن؛ بخل؛ زفتی.
-
واژههای مشابه
-
شُّحَّ
فرهنگ واژگان قرآن
بخل توأم با حرص ، در صورتي که عادت شده باشد .
-
واژههای همآوا
-
شه
لغتنامه دهخدا
شه . [ ش َه ْ ] (اِ) مخفف شاه . پادشاه . سلطان : شفیع باش بر شه مرا بدین زلت چو مصطفی بر دادار بَرْرَوِشْنان را. دقیقی .ستم باد بر جان او ماه و سال که شد بر تن و جان شه بدسگال . فردوسی .سلیسون شه فرخ اخترش بودفلقراط شه را برادرش بود. عنصری .شه گیتی ز...
-
شه
لغتنامه دهخدا
شه . [ ش ُه ْ ] (صوت ، اِ)کلمه ای است که در محل کراهت و نفرت گویند. (برهان ) (از رشیدی ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از غیاث اللغات ). اف . کلمه ٔ نفرین . اُه . وای : پیغمبر (ص ) ایشان را گفت : اگر به من نگروید خدای تعالی شمارا عذاب کند. ابولهب آن...
-
شه
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (اِ.) کلمه ای است که هنگام نفرت و بیزاری بر زبان آورند.
-
شه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šah] [قدیمی] šah = شاه
-
شه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] šoh در مقام نفرت و کراهت بر زبان میآورند: ◻︎ شه بر آن عقل و گزینش که تو راست / چون تو کان جهل را کشتن سزاست (مولوی: ۲۶۷).
-
شُّحَّ
فرهنگ واژگان قرآن
بخل توأم با حرص ، در صورتي که عادت شده باشد .