کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شجو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شجو
لغتنامه دهخدا
شجو. [ ش َج ْوْ ] (ع اِ) حاجت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندوه . (منتهی الارب ). هَم ّ. حزن . (اقرب الموارد).
-
شجو
لغتنامه دهخدا
شجو. [ ش َج ْوْ ] (ع مص ) اختلاف و نزاع میان کسان افتادن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندوهگین کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اندوهگین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || طربناک ساختن کسی را. از لغات اضداد اس...
-
جستوجو در متن
-
اندوهگن کردن
لغتنامه دهخدا
اندوهگن کردن . [ اَ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غمگین کردن . ایساف . اشجاء. تتریح . ایحاش . احزان . اقلاق . شجب . هم . شف . شجو. شجن . حزن . (از تاج المصادر بیهقی ).
-
اندوهگین کردن
لغتنامه دهخدا
اندوهگین کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غمگین کردن . ایساف . هم . کرب . (از ترجمان جرجانی ). حزن . (دهار). اضجار. غم . اغمام . دمدمة. (از منتهی الارب ). اکماد. اشجاء. سوء. شجو. ایحاش . اشجان . احزان . ترح . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اندوه شود.
-
اندوه
لغتنامه دهخدا
اندوه . [ اَه ْ ] (اِ) گرفتگی دل . دلگیری . (برهان قاطع). غم و گرفتگی دل . (آنندراج ). غم وکرب و حزن و آزردگی . (ناظم الاطباء). غمه . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). شجن . (دهار). غم . ترح . فقر. وحشت . کل ّ. ضجره . کأب . کآبة. کأبة. معطاء....
-
حاجت
لغتنامه دهخدا
حاجت . [ ج َ ] (ع اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:در مجمع السلوک آمده است : ضرورت مقداری را گویند که آدمی بی آن بقا نیابد و آن را حقوق نفس نیز گویند وحاجت ، مقداری را گویند که آدمی بی آن بقا یابد معهذا بدان محتاج شود، چون جامه ٔ دوم بالای پیراهن و...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند بازوش با بند تنگ کشیدند از جای پیش نهنگ . فردوسی .امیر فرمود، غلامان را تا پیشتر رفتند. (تاریخ بیهقی ) . پیش تخ...