کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شجن
/šajan/
معنی
۱. حزن؛ اندوه.
۲. شاخههای درهمپیچیدۀ درخت.
۳. شاخه و شعبه از هر چیز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شجن
فرهنگ فارسی معین
(شَ جَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اندوه . 2 - شاخه .
-
شجن
لغتنامه دهخدا
شجن . [ ش َ ] (ع اِ) راه وادی یا راه در اعلای وادی . (منتهی الارب ). ج ، شُجون .
-
شجن
لغتنامه دهخدا
شجن . [ ش َ ] (ع مص ) بازداشتن حاجت کسی را از کاری . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || اندوهگین کردن کسی را از کاری . (منتهی الارب ). اندوهگین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). شجون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ...
-
شجن
لغتنامه دهخدا
شجن . [ ش َ ج َ ] (اِ) شجلیز است که سرمای سخت باشد. (برهان ). رجوع به شجام و شجد شود.
-
شجن
لغتنامه دهخدا
شجن . [ ش َ ج َ ] (ع اِ) غم . اندوه . (منتهی الارب ). حزن . هَم ّ. (اقرب الموارد) : آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغواجای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن . معزی .از قبول خدمت تو سرفرازم چون سپهرخویش گردم با طرب بیگانه گردم با شجن . سوزنی .|| شاخهای ...
-
شجن
لغتنامه دهخدا
شجن . [ ش َ ج َ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). شُجون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شجون شود.
-
شجن
لغتنامه دهخدا
شجن . [ ش ُ / ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شجنة. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شجنة شود.
-
شجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: شُجُون و اَشجان] [قدیمی] šajan ۱. حزن؛ اندوه.۲. شاخههای درهمپیچیدۀ درخت.۳. شاخه و شعبه از هر چیز.
-
جستوجو در متن
-
شجون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شجن] [قدیمی] šojun = شجن
-
شاخه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازگ، غصن ۲. شجن، شعبه، فرع ۳. گروه ۴. شاخابه ۵. شاخ
-
سجن
لغتنامه دهخدا
سجن .[ س َ ج َ ] (اِ) به معنی سجد که سرمای سخت باشد. (برهان ). رجوع به سجد و شجد و شجن و سجام و شجام شود.
-
اشجان
لغتنامه دهخدا
اشجان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَجَن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) . غمها.
-
شجون
لغتنامه دهخدا
شجون . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَجن ، شَجِن . (منتهی الارب ). فنون . (مهذب الاسماء). گویند: فلان ذوشجون ؛ ای ذوفنون . (مهذب الاسماء). الحدیث ذوشجون ؛ یعنی انواع فنون و اغراض دارد و پیچ درپیچ است یا شاخها و شعبه ها داردو بعض آن در بعض درآمده . (منتهی الارب...
-
اندوهگن کردن
لغتنامه دهخدا
اندوهگن کردن . [ اَ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غمگین کردن . ایساف . اشجاء. تتریح . ایحاش . احزان . اقلاق . شجب . هم . شف . شجو. شجن . حزن . (از تاج المصادر بیهقی ).