کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شجری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شجری
/šajari/
معنی
۱. درختی؛ به شکل درخت.
۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] درخت بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شجری
فرهنگ فارسی معین
(شَ جَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به شجر؛ درختی ، به شکل درخت . 2 - (اِ.) نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط «سروی » هم نامند زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه...
-
شجری
لغتنامه دهخدا
شجری . [ ش َ ج َ ] (اِخ ) ابوالسعادات علوی . نحوی عراق که در سال 542 هَ . ق . درگذشته است . رجوع به ابوالسعادات شود.
-
شجری
لغتنامه دهخدا
شجری . [ ش َ ج َ ] (ص نسبی ) نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط «نخلی » یا «سروی » هم نامند، زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق ، طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا حرف قرار میدهند، یعنی یک عمود...
-
شجری
لغتنامه دهخدا
شجری . [ ش َ ج َ ] (ص نسبی ) هر چیز منسوب به شجر. || هر چیز مانند درخت . || آنکه درخت میفروشد. || آنکه درخت میکارد. (ناظم الاطباء).- رنگ شجری ؛ سبزمایل به زردی است . (فرهنگ نظام ).
-
شجری
لغتنامه دهخدا
شجری . [ ش َ ج َ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ شجری یمنی .کتاب لوامعالانوار و هدایاالاسرار از اوست و در سال 929 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام المؤلفین ج 1 ص 294).
-
شجری
لغتنامه دهخدا
شجری . [ ش َ ج َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن محمد علوی عمری شجری . رجوع به علی بن صوفی شود.
-
شجری
لغتنامه دهخدا
شجری . [ ش َ ج َ ] (اِخ ) لطف اﷲ احمد حسنی شجری نیشابوری . شاعر است و در قرن 6 هجری بدرود حیات گفته است و دیوان شعر دارد. (از معجم المؤلفین ج 13 ص 415).
-
شجری
لغتنامه دهخدا
شجری . [ ش َ ج َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن الحسن علوی حسنی (ابوعبداﷲ) مردی فاضل و دانشمند بود. از آثار او، کتاب التعازی است و تا سال 414 هَ . ق . حیات داشته است . (از معجم المؤلفین ج 10 ص 316).
-
شجری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شجر) [عربی. فارسی] šajari ۱. درختی؛ به شکل درخت.۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] درخت بودن.
-
واژههای مشابه
-
شجري
دیکشنری عربی به فارسی
درختي , دارزي
-
علی شجری
لغتنامه دهخدا
علی شجری . [ ع َ ی ِ ش َ ج َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد علوی عمری شجری . ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن ومشهور به ابن صوفی . در انساب تألیفاتی داشت و در سال 425 هَ . ق . در قید حیات بود. او راست : 1- الشافی . 2- العیون . 3- المبسوط، در ان...
-
ابن شجری
لغتنامه دهخدا
ابن شجری . [ اِ ن ُ ش َ ج َ ] (اِخ ) شریف ابوالسعادات هبةاﷲبن علی بن محمدبن حمزه ٔ حسنی بغدادی (450-542 هَ .ق .). ادیب نحوی ، منسوب به شجرة قریه ای نزدیک مدینه یا شجره نام مردی از عرب . چندی در کرخ نقیب علویین بود. او راست : کتاب امالی در هشتادوچهار ...
-
حجر شجری
لغتنامه دهخدا
حجر شجری . [ ح َ ج َ رِ ش َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: حجر شجری ، المرجان . و ابن البیطار در مفردات گوید: هوالبسد و قد ذکر بالباء. در تحفه ٔ حکیم مؤمن نیز آمده است که حجر شجری بسد است و صاحب اختیارات بدیعی نیز گوید...
-
سنگ شجری
لغتنامه دهخدا
سنگ شجری . [ س َ گ ِ ش َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بسد و مرجان زیرا که در دریا مانند درخت میروید. گویند: چون از دریا برآرند و هوا خورد متحجر شود.لهذا حجةالاسلام غزالی او را حد وسط نوشته میان نبات و جماد و از اینجا مستفاد میشود که سنگ شجری غیر از ...