کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شجرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شجرة
معنی
درخت
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (اِخ ) (الَ ...) بطنی است از بنی معاویه از کنده از قحطانیه که دارای مسجدی در کوفه بودند. به آنها شجرات نیز گویند. (از معجم قبایل العرب ج 2).
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (اِخ ) (الَ ...) نام درختی است در ذی الحلیفه که اسماء در زیر آن به دنیا آمد. (از معجم البلدان ).حضرت رسول (ص ) هر وقت از مدینه به مکه می آمدند در آنجا محرم میشدند و آن تا مدینه شش میل فاصله دارد.
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (اِخ ) (الَ ...) نام درختی است که در زیر آن ناف هفتاد پیغمبر را بریده اند و فاصله ٔ آن تا مکه چهار میل است . رجوع شود به ذیل کلمه ٔ «سرر» در معجم البلدان که بتفصیل ذکر شده است . (از معجم البلدان ).
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (اِخ ) (الَ ...) نام قریه ای است به فلسطین که قبر صدیق بن صالح پیغمبر و هم همچنین قبر دحیه ٔ کلبی در آن قریه است و گویند در آنجا غاری است که هشتاد شهید در آن مدفونند. (از معجم البلدان ).
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (اِخ ) از دیه های مدینه است . صاحب ترجمه ٔ تاریخ قم نویسد: و جد او به دیهی از دیه های مدینه به یک فرسخی آن نام آن دیه شجرة فرود آمده است ... این دیه از جمله میقاتهاست که حاجیان از آنجا احرام میگیرند و بر راه مدینه و اول میقاتی که...
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (اِخ ) نام درختی است در حدیبیه که در آن عده ای با پیغمبر بیعت کردند و این بیعت را بیعةالرضوان گویند و تفصیل موقعیت آن ذیل کلمه ٔ «النقیع» در کتاب معجم ما استعجم ج 3 آمده است . و این همان شجره است که نام آن در قرآن آمده است « : لَ...
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی شَجَر و شِجَر. ج ، شَجَرات ، شِجَرات . (از اقرب الموارد). || مؤنث شجر. (اقرب الموارد).- شجرة ابراهیم ؛ پنجنگشت است . بعضی آن را ام غیلان و جمعی شانج دانند و مالیقی نوشته که در فلاجه شجر ابراهیم را عظیم و طویل و کثیرا...
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َرَ ] (اِخ ) مدفن محمدبن زید داعی که به دست محمدبن هارون در گرگان از قبل اسماعیل سامانی بقتل رسید و یاران او از حسنیان . (مجمل التواریخ و القصص ص 459).
-
شجرة
دیکشنری عربی به فارسی
درخت
-
واژههای مشابه
-
شجره
لغتنامه دهخدا
شجره . [ ش َ ج َ رَ ] (ع اِ) نسب نامه . آنچه مشایخان اسامی پیران خود نوشته به ترتیب به مرید میدهند. (از آنندراج ) : مرز عراق ملک تو، نی غلطم عراق چه کز شجره به هفت جد وارث هفت کشوری . خاقانی .کس نیست در جهان که به گوهر ز آدمی است ور هست گو بیا شجره ب...
-
شجره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شجرَة، جمع: شَجَرات] šajare ۱. یک درخت؛ درخت.۲. = شجرهنامه
-
شَجَرَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
درخت - روييدنيهايي که ساقه دارند
-
کله شجره
لغتنامه دهخدا
کله شجره . [ ک ُ ل َه ْ ش َ ج َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کله شجرا. (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به کله شجرا شود.
-
شجره نامه
فرهنگ واژههای سره
تبارنامه