کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شجانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شجانیدن
/šajānidan/
معنی
سرد کردن چیزهای گرم؛ به سرما دادن؛ سرد کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شجانیدن
فرهنگ فارسی معین
(شَ دَ) 1 - (مص م .) سرما دادن ، سرد کردن . 2 - (اِمص .) سرما خوردن .
-
شجانیدن
لغتنامه دهخدا
شجانیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) شجیدن . به سرما دادن چیزی . (برهان ).
-
شجانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹سجانیدن، شجاییدن، سجاییدن› [قدیمی] šajānidan سرد کردن چیزهای گرم؛ به سرما دادن؛ سرد کردن.
-
جستوجو در متن
-
سجانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] sajānidan = شجانیدن
-
سجد
لغتنامه دهخدا
سجد. [ س َ ج َ ] (اِ) سرمای سخت . (برهان ) (رشیدی ) (شرفنامه ) (آنندراج ). رجوع به شجد و شجانیدن و سجاییدن و سجانیدن شود.
-
شجانیده
لغتنامه دهخدا
شجانیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف ) اسم مفعول از مصدر شجانیدن . کسی و چیزی را گویند که بسبب سرمای سخت از جای خود و از حال خود گشته باشد. (برهان ).
-
شجیدن
لغتنامه دهخدا
شجیدن . [ش َ دَ ] (مص ) سرمازده شدن . (از لغت نامه ٔ اسدی در حاشیه ٔ لغت شجد). به سرمای سخت تباه شدن . (یادداشت مؤلف ). || سرما خوردن . (برهان ) : خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد نار و برق بشجاید. دقیقی .رجوع به شجاییدن و شجانیدن شود.