کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شجاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شجاع
لغتنامه دهخدا
شجاع . [ ش ُ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه تبریز به جلفا میان دره ٔ دیز و جلفا در 122000 گزی تبریز. (یادداشت مؤلف ).
-
شجاع
لغتنامه دهخدا
شجاع . [ ش ُ ] (اِخ ) یکی از صور جنوبی فلک که به شکل ماری باریک و پیچان تخییل شده است دارای شصت کوکب یکی از قدر دوم و سه از قدر سوم و دوازده از قدر چهارم و ستاره ٔ فرد نیز در این صورت است و این صورت رابه فارسی مار یا مار فلک گوئیم . (یادداشت مؤلف )....
-
شجاع
لغتنامه دهخدا
شجاع .[ ش ُ ] (اِخ ) (شاه ...) از بابریان و حکمران بنگاله است و از ربیعالاول سال 1068 هَ . ق . تا رمضان 1070 هَ . ق . سلطنت داشت . (از معجم الانساب زامباور ص 442).
-
شجاع
دیکشنری عربی به فارسی
دلا ور , تهم , شجاع , دلير , دليرانه , عالي , بادليري و رشادت باامري مواجه شدن , اراستن , لا فزدن , باليدن , باجرات , پردل , باشهامت , ترد , شکننده
-
شجاع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: شُجْعان و شِجعان] šojā' دلیر؛ دلاور؛ پردل.
-
شجاع
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šoǰa / natars طاری: delir طامه ای: šoǰâ طرقی: šöǰâɂ کشه ای: delir نطنزی: šoǰâ
-
شجاع
دیکشنری فارسی به عربی
شجاع
-
شجاع
واژهنامه آزاد
قوی و نترس.
-
واژههای مشابه
-
شجاعالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: šojāeoddin) (عربی) شجاع و دلیر در راه دین .
-
شاه شجاع
لغتنامه دهخدا
شاه شجاع . [ ش ُ ] (اِخ ) فرزند مبارزالدین محمدبن امیر مظفربن منصوربن پهلوان حاجی است .53 سال عمر کرد و 25 سال سلطنت نمود و در سال 786 هَ . ق . درگذشت . حافظ شیرازی در تاریخ فوت او گوید:جانش غریق رحمت خود کردتا بودتاریخ این معامله رحمن لایموت . حافظ....
-
شجاع خوارزمیه
لغتنامه دهخدا
شجاع خوارزمیه . [ ش ُ ع ِ خوا / خا رَ می ی َ ] (اِخ ) نام مادر خلیفه المتوکل علی اﷲ است . وی در سال 248 هَ . ق . درگذشته است . (مجمل التواریخ و القصص ص 361) (اعلام النساء ج 2 ص 286).
-
شجاع قاجار
لغتنامه دهخدا
شجاع قاجار. [ ش ُ ع ِ ] (اِخ ) شجاع السلطنه . رجوع به شجاع السلطنه شود.
-
شجاع آباد
لغتنامه دهخدا
شجاع آباد. [ ش ُ ] (اِخ ) دهکده ٔ کوچکی است از بخش شهداد شهرستان کرمان که دارای 15 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
شجاع آباد
لغتنامه دهخدا
شجاع آباد. [ ش ُ ] (اِخ ) دهی از بخش شهداد شهرستان کرمان . دارای 50 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن خرما،غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
شجاع آباد
لغتنامه دهخدا
شجاع آباد. [ ش ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . دارای 290 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول آن غلات ، تنباکو و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).