کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شتوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شتوة
لغتنامه دهخدا
شتوة. [ ش َت ْ وَ ] (ع اِ) یک نوبت شتو. (از اقرب الموارد) (محیط المحیط). رجوع به شتو شود. || و بنا بر قولی مفرد شتاء یا به معنی خود شتاء باشد و نسبت به آن شتوی است . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).- صاحب الشتوة ؛ آنکه در زمستان بدوپناه برند. (از ...
-
واژههای همآوا
-
شتوت
لغتنامه دهخدا
شتوت . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ)پراکنده از مردم : و فی المجلس شتوت من الناس ؛ یعنی در مجلس پراکنده از مردمند که از یک قوم و قبیله نباشند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از صحاح ).
-
شطوط
لغتنامه دهخدا
شطوط. [ ش َ ] (ع ص ) شطوطی . ماده شتر بزرگ و درازکوهان . ج ، شطائط. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آن اشتر که هر دو پهلوی کوهان او بزرگ بود. (مهذب الاسماء). رجوع به شطوطی شود.
-
شطوط
لغتنامه دهخدا
شطوط. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَطّ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شط شود.
-
شطوط
لغتنامه دهخدا
شطوط. [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَطّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دشوار کردن بر کسی و ستم نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).رجوع به شط شود. || دور شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ).
-
شطوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شطّ] [قدیمی] šotut = شط
-
جستوجو در متن
-
شتوی
لغتنامه دهخدا
شتوی . [ ش َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به شتوه . (از اقرب الموارد). منسوب به شتاء. (منتهی الارب ). اگر شتاء جمع شَتوة باشد منسوب به آن شَتَوی خواهد بود. (از متن اللغة). و رجوع به شَتَوی شود.
-
زولة
لغتنامه دهخدا
زولة. [ زَ ل َ ] (ع ص ) مؤنث زول . (منتهی الارب ). زن سبک چالاک ظریف و زیرک که شگفتی ها نماید به ظرافت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زولات . (ناظم الاطباء). || العجیبة و منه : شتوة زولة؛ شگفتی آور در سردی و شدت آن . (از اقرب الموارد).
-
شتاء
لغتنامه دهخدا
شتاء. [ ش ِ ] (ع اِ) ب-ه گفت-ه ٔ مب-رد: ج ِ شَتوَة است و به قولی مفرد است . و جمع آن شُتی ّ و اَشتِیَه آید. (از اقرب الموارد). || زمستان و سرما. ج ، شتی . اشتیه . (منتهی الارب ). زمستان . (ترجمان القرآن جرجانی ) : رحلة الشتاء و الصیف . (قرآن 2/106). ...
-
شتوی
لغتنامه دهخدا
شتوی . [ ش َ ت َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به شتوة. (از اقرب الموارد). منسوب به شتاء. (منتهی الارب ). رجوع به شَتوی شود. || در اصطلاح به معنی غله یعنی گندم وجو به کار رود مقابل صیفی که بر تره بار اطلاق شود.- زراعت (محصول ) شتوی ؛ کاشتی که در زمستان کنند و...
-
مرار
لغتنامه دهخدا
مرار. [ م ُ ] (ع اِ) نوعی از درخت تلخ است و آن نیکوترین وافضل علفهاست و هرگاه شتر آن را بخورد لبهای او برگردد و دندان آشکار شود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). درخت تلخ . شتوه . (السامی ). یکی از گونه های شنگ است . (فرهنگ فارسی معین ). اسم عربی خار...