کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شته
/šate/
معنی
حشرهای ریز با انواع مختلف سیاه، خاکستری، سبز، و قرمز که آفت گیاهان است و از شیرۀ آنها تغذیه میکند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
aphis
-
جستوجوی دقیق
-
شته
فرهنگ فارسی معین
(شَ تَ یا تِ) (اِ.) حشره ای ریز که آفت درختان است .
-
شته
لغتنامه دهخدا
شته . [ ش َ ت َ / ت ِ ] (ص ) بیمار و دردمند. (ناظم الاطباء). || درمانده و سست و ناتوان و ضعیف . (ناظم الاطباء).
-
شته
لغتنامه دهخدا
شته . [ ش َ ت َ / ت ِ / ش ِت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ)سته . انگور. (برهان ) (ناظم الاطباء). به معنی انگور نیز بنظر رسیده است . (مجمعالفرس سروری ) : گر چو شته دلت بیفشارندقطره ٔ خون از آن برون ناید. عنصری (از مجمعالفرس سروری ). || هر چیز را گویند که شب بر آن...
-
شته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šate حشرهای ریز با انواع مختلف سیاه، خاکستری، سبز، و قرمز که آفت گیاهان است و از شیرۀ آنها تغذیه میکند.
-
شته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از آرامی] ‹سته› [قدیمی] šate ۱. انگور.۲. میوه و خوراکی که شب بر آن گذشته و شبمانده شده باشد.
-
شته
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šetta طاری: šeta طامه ای: šette طرقی: šetta کشه ای: šete نطنزی: šetta
-
شته
دیکشنری فارسی به عربی
قملة
-
واژههای مشابه
-
aphicide
شتهکُش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مادهای شیمیایی برای از بین بردن شتهها
-
سرخ شته
لغتنامه دهخدا
سرخ شته . [ س ُ ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) آفتی است برگ درخت گردو را. (یادداشت مؤلف ).
-
چم شته
لغتنامه دهخدا
چم شته . [ چ َ ش َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد که در 39 هزارگزی باختر الشتر و 2 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه واقع است . دامنه و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها. محصولش غلات ، حبوبات و ...
-
شته زده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) šatezade ویژگی درخت یا میوهای که دچار آفت شته شده باشد.
-
نوعی شته یاکرم
دیکشنری فارسی به عربی
قرحة
-
واژههای همآوا
-
شطح
واژگان مترادف و متضاد
طامات، کفرگویی